فمنا: حقوق، صلح، همه‌شمولی

فمنا: حقوق، صلح، همه‌شمولی
فمنا از زنان مدافع حقوق بشر، گروه‌ها و سازمان‌هایشان، و از جنبش‌های فمینیستی در منطقه منا و کشورهای آسیایی حمایت می‌کند.

اطلاعات تماس

سلامت روان در شرایط ظلم و سرکوب مستمر ممکن است؟

نویسنده: یارا

آهو دریایی که در محوطه دانشگاه علوم تحقیقات برهنه شد، رسانه‌های وابسته به جمهوری اسلامی ادعا کردند او دچار اختلالات شدید روانی است و مشکلات خانوادگی عدیده دارد. بسیاری در دفاع از کنش او به مثابه اعتراض، تلاش کردند صحه بر «سلامت روان» آهو بگذارند و «انگ» بیماری روانی را از او بزدایند. در دو ماه گذشته، خبر خودکشی کیانوش سنجری در اعتراض به بازداشت نشرین شاکرمی، فاطمه سپهری، آرشام رضایی و …، ما را شوکه و مستاصل کرد. او سال‌ها تحت فشار امنیتی زندگی کرده و بارها بازداشت، حبس، انفرادی و بستری شدن در بیمارستان روانی را تجربه کرده بود. فارغ از این‌که آیا خودکشی اساسا می‌تواند یک کنش اعتراضی باشد یا نه، که موضوع این یادداشت نیست، پرسش من این است که آیا اختلال روانی، کنش اعتراضی را از اعتبار و معنا ساقط می‌کند؟ آیا کنشگران مدنی و مدافعان حقوق بشر از «سلامت روان» مطلق برخوردارند؟ آیا برای دفاع از حقانیت کنشگران، راه دیگری جز نفی اختلال روان و مواجهه انگ‌انگارانه با این موضوع نداریم؟

فارغ از شیوع این آسیب‌ها میان کنشگران مدنی و سیاسی که فشارها و خشونت‌های دولتی و امنیتی را تجربه می‌کنند باید به آمارهای عمومی مرتبط با سلامت روان ایرانیان نیز توجه داشته باشیم. آمارهای رسمی نشان می‌دهد میزان خودکشی در ایران طی یک دهه گذشته، بیش از ۴۰ درصد رشد کرده و از حدود ۳هزار و ۵۰۰ مورد در سال، به بیش از ۵ هزار مورد افزایش یافته است.

 تازه‌ترین گزارش «شاخص‌های عدالت اجتماعی» در سال ۱۴۰۰ نشان می‌دهد که در ظرف ده سال بیش از ۴۰ هزار مرگ ناشی از خودکشی توسط نیروی انتظامی ثبت شده است.  خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) نیز در اسفند ۱۳۹۹، در گزارشی به نقل از پزشکی قانونی نوشت در سال‌های ۱۳۹۷ و ۱۳۹۸، به ترتیب ۵هزار و ۱۰۱، و ۵هزار و ۱۴۳مورد خودکشی کامل رخ داده است. این آمار تقریبا ۲۰ درصد بالاتر از آماری است که نیروی انتظامی با عنوان موارد خودکشی منتشر کرده است. همچنین میزان خودکشی موفق و اقدام به خودکشی در ایران در یک دهه اخیر و به ویژه چند سال اخیر سیر صعودی داشته است و گزارش‌های رسمی نشان می‌دهد بطور میانگین در سه سال اخیر بیش از ۴هزار و ۲۰۰ نفر به دلیل خودکشی جان خود را از دست داده‌اند.

همچنین بنا بر آمار رسمی میزان شیوع اختلالات روانی در ایران بیش از میانگین جهانی است و بنا بر اعلام انجمن روانشناسان و انجمن روانپزشکان به بیش از ۳۳درصد جمعیت ایران رسیده است. فقط در شهر تهران برآورد شده از هر ۲.۵نفر یک نفر مبتلا به یکی از انواع اختلالات از جمله اضطراب و افسردگی است.

به ‌گفته معاون دفتر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت حدود ۶۰ درصد از مردم ایران دارای افسردگی، اضطراب، وسواس و یکی از اختلالات روانی هستند، همچنین در گروه سنی ۱۴ تا ۶۵ سال که حدود ۵۰‌میلیون نفر از جمعیت کشور را شامل می‌شود، حدود ۲۳ تا ۲۵ درصد، یعنی بالغ بر ۱۲ تا ۱۵میلیون نفر از اختلال روانپزشکی رنج می‌برند.

چه کسی از «سلامت روان» برخوردار است؟

جمهوری اسلامی برای بی‌اعتبار کردن کنشگران و مبارزان پای اختلالات روان را به میان می‌کشد و در مواردی آن‌ها را به اجبار راهی بیمارستان می‌کند و افکار عمومی برای حمایت و «انگ‌زدایی» از «قهرمانان» خود، احتمال هرگونه اختلالات روانی و خلقی را نفی می‌کند. اینجا ذکر این نکته واجب است که از روندی کلی صحبت می‌کنم و قطعا انواع اختلالات خلق و روان هم سطوح و شدت متفاوتی دارند، در حالی‌که جمهوری اسلامی با اغراق و جعل یا مصرف اجباری قرص، کنشگران را راهی بیمارستان روانی می‌کند. نکته دیگر این‌که در مواردی، وکیل با هماهنگی خانواده تلاش داشته با اتکا به سابقه روان‌درمانی و مصرف قرص، برای فرد بازداشت‌شده و رهانیدن او از حبس، از دادگاه حکم «حجر» بگیرد. حجر در اصطلاح حقوقی به معنی عدم اهلیت استیفا است و در تعریف آن گفته شده: «حجر عبارت است از منع شخص به حکم قانون از این‌که بتواند امور خود را به‌طور مستقل و بدون دخالت دیگری اداره کند و شخصاً اعمال حقوقی انجام دهد.» با اتکا به حکم حجر مسئولیت کیفری از فرد رفع می‌شود. حتی می‌توان احتمال داد در مواردی بدون اطلاع فرد، خانواده و وکیل صلاح او را چنین تشخیص بدهند و تصمیم بگیرند برای رهایی او چنین مسیری را پیش بگیرند. در واقع این راهی است که سیستم قضایی پیش پای خانواده‌ها می‌گذارد و حتی آن را پیشنهاد می‌دهد یا برای اقرار به جنون آن‌ها را تحت فشار می‌گذارد.

برای مثال در سال ۹۸، خانواده سها مرتضایی، دانشجوی ستاره‌دار و رتبه تک‌رقمی کنکور دکتری، با احضار از سوی حراست و معاونت فرهنگی دانشگاه تهران تحت فشار و تهدید قرار گرفتند تا با امضا کردن برگه‌ای موافقت کنند که سها از طرف دانشگاه تهران به جای زندان به بیمارستان روانی منتقل شود. اعظم جنگروی، فعال حقوق زنان نیز نوشته بود پس از بر چوب زدن روسری در فضای عمومی و بازداشتش، به خانواده‌اش گفته‌اند اگر اعلام کنند اعظم دچار بیماری روانی است آزاد می‌شود. او می‌نویسد: «یکی از اعضای خانواده‌ام در زندان به ملاقاتم آمد و شرایط را توضیح داد. تحت فشار بود و در حالی که گریه می‌کرد گفت “اگر این کار را بکنیم دیگر به زندان نمی‌روی”. من نپذیرفتم و خانواده‌ام این مسیر را نرفتند. اما بسیاری از خانواده‌های دیگر، به ناچار و تحت فشار چنین می‌کنند چون باور دارند این تنها راهی است که برای محافظت از عزیز خود و رهایی او برایشان باقی مانده است.»

فارغ از شیوه‌هایی که مسئله سلامت روان دستمایه سرکوب اعتراض و عصیان قرار می‌گیرد، سوالی که هربار در مواجهه با انگ‌زنی بواسطه بیماری و اختلال روانی برایم شکل می‌گیرد این است که دست‌کم در میان مبارزان و عصیان‌گران، چه کسانی از دشواری‌های روانی در امان مانده‌اند؟ کای چنگ تم، متخصص حوزه درمان و مراقبت‌ روان، در مقاله‌ای با عنوان «افسانه سلامت روان» که ترجمه فارسی آن در یارا منتشر شده می‌گوید پس از هفت سال مطالعه، هزاران ساعت کار در حوزه درمان و مراقبت‌ روان، هفت سال تحصیل، سه مدرک دانشگاهی، ۲۵ سال زندگی و عشق و از دست دادن، هنوز هم فردی را که به لحاظ روانی سالم و سلامت باشد ندیده‌ است. او می‌نویسد: «به نظر می‌رسد گفتمان عمومی نوظهور پیرامون سلامت روان، عمیقاً مشکل‌ساز است. همین که فرض می‌کنیم چیزی به نام سلامت روان وجود دارد مسئله‌دار است، چه برسد به این که گمان کنیم قابل دستیابی است، آن هم به طوری دائمی و سنجش‌پذیر. برغم تمام واژگانی که برای تعریف و طبقه‌بندی علائم جنون در دست داریم، تعاریف چندانی درباره چیستی سلامت روان وجود ندارد، به جز تعریف پوچ و بی‌معنای “غیاب بیماری روانی”.» اما فارغ از این پرسش که سلامت روان چیست، چگونه و توسط چه کسانی و گروه‌هایی تعریف می‌شود، این‌که مفهومی سرکوب‌گر و سوگیرانه است یا نه و آیا اساسا قابل دستیابی است یا نه، باید پرسید آیا در حالی که دائما در معرض ظلم، سرکوب، بی‌ثباتی اقتصادی، فقر، خشونت جنسیتی و … قرار داریم و این خشونت‌ها به طور روزمره در زندگی‌مان جریان دارد، اصلا می‌شود از سلامت روان یا فقدان دشواری روانی و خلقی صحبت کرد؟

به‌عنوان کنشگری با دو دهه تجربه کار میدانی، به جد می‌‌گویم به ندرت در میان هم‌رزمان کسی را دیده‌ام که با افسردگی، اضطراب و یا دیگر دشواری‌های مرتبط با سلامت روان درگیر نباشد، بویژه در دهه اخیر. بسیاری از ما قرص‌هایی را می‌خوردیم که پزشک برایمان تجویز کرده بود. به مشاوره و روان‌درمانی احتیاج داشتیم و داریم. برخی بازداشت را تجربه کردیم و برخی گذرمان به تهدید و بازجویی و … افتاده بود و برخی هم تنمان به تن دستگاه امنیتی نخورده بود اما همگی دائما تحت انواع فشار، تهدید، اضطراب و ترس زندگی می‌کردیم. اضطراب مزمن، حملات پنیک، افسردگی، افکار خودکشی و… جزئی از زندگی و مبارزه ما بوده است. به عنوان زن کنشگر، در خانواده دچار تنش‌های جدی شده‌ایم، شغل‌مان را از دست داده‌ایم، با مشکلات مالی سروکله‌ زده‌ایم در حالی که برای مدیریت تنش‌های خانوادگی عمیقا نیازمند استقلال مالی بوده‌ایم. این‌ها را بگذارید کنار تمامی چالش‌های جنسیتی که زندگی زنان را به مخاطره می‌اندازد؛ خشونت جنسی در فضاهای کاری و دوستی و خانوادگی، هشیاری دائمی برای دور زدن گشت ارشاد و تنبیه‌های مرتبط با حجاب اجباری و … .

برای کسانی که از دور و در جایگاه نظاره‌گر با ایماژها و فیگورهای مبارزه مواجه می‌شوند، تصور هرگونه خدشه‌ای بر این تصاویر غیرممکن و آزاردهنده است. این تصاویر دائما تکرار و بازتولید می‌شوند و در نتیجه روایتی جعلی از مبارزه و مقاومت ساخته می‌شود. در این روایت، اختلال روانی، آسیب‌‌پذیری، افسردگی و … تبدیل به ننگ می‌شود. اما واقعیت این است که قهرمانان افکار عمومی نیز از این آسیب‌ها در امان نمانده‌اند، اما آسیب‌ به این معنی نبوده است که کنش‌ها بی‌اعتبار یا غیرموثر بوده‌اند. مطالعات بر روی زندانیان، حتی در کشورهایی که حقوق زندانیان رعایت می‌شود، نشان می‌دهد تجربه زندان با مشکلات روانی رابطه تنگاتنگ دارد. بسیاری از کنشگران زندان‌هایی بلند یا کوتاه‌مدت را پشت سر گذاشتند، بیرون آمدند و به فعالیت‌هایشان ادامه دادند. ما با همین آسیب‌ها و دشواری‌های روانی به نوشتن، سازماندهی کردن، دادخواهی، اعتراض خیابانی و دیگر اشکال موثر مبارزه ادامه داده‌ایم. بسیاری از کنشگرانی که پس از ژینا در خیابان‌ها اعتراض کردند، اطلاع‌رسانی کردند، سازماندهی کردند و …، با همین آسیب‌ها دست‌به‌گریبان بوده‌اند و با این حال تاثیرگذارترین و ماندگارترین صحنه‌های مقاومت را خلق کردند. برای عده‌ای چه بسا همین آسیب‌ها و تروماهای جمعی، منبع و انگیزه مبارزه و ادامه دادن بوده است؛ دادخواهی برای ستم‌های رفته و حق‌ها و زندگی‌های ستانده‌شده.

البته اذعان به این مسئله، به معنی عادی‌سازی و نرمال تلقی کردن تروما و آسیب نیست. بلکه هدف رویت‌پذیر کردن آثار و عواقب زیستن مداوم در شرایطی ناامن، بی‌ثبات و غیرعادی است. هدف این است که روایت غالب را که آسیب روانی را ضعف می‌داند به چالش بکشیم و بگوییم این آسیب‌ها نه ضعف ما بلکه نتیجه طبیعی مواجهه بی‌وقفه با ظلم است و ما آن‌قدر امتیاز نداشته‌ایم که بتوانیم از آن‌ها در امان بمانیم. ما از طبقه حاکم نبوده‌ایم، ما دسترسی به منبع ثروت و قدرت نداشته‌ایم، ما «قانونی» و مورد پذیرش سیستم سلطه‌گر نبوده‌ایم. عایشه خان، کنشگر اجتماعی که در زمینه ساخت و تقویت جنبش‌های اجتماعی و همچنین استعمارزدایی از علم پزشکی تحقیق می‌کند و قلم می‌زند در مقاله‌ای با عنوان «همه ما کم‌وبیش با تروما مواجهیم» می‌نویسد: «صرف زیستن تحت قواعد سرمایه‌داری و استعمار مدرن قرن ۲۱، به خودی خود آسیب‌زاست. طراحی این سیستم از اساس بر مبنای انسان‌زدایی بوده است. شما وابسته به تاریخچه خانوادگی، دسترسی به منابع، هویت و میزان امتیازی که تحت سیستم موجود داشته‌اید، با سطوح مختلفی از تروما در گذشته و امروز رویارو می‌شوید. گروه و اجتماع شما در گذشته تروماهایی تجربه کرده که نسل‌به‌نسل تداوم پیدا می‌کند؛ تروماهای بین‌نسلی. این تروماها روابط ما را تعریف می‌کند.»

«من شرمی ندارم که بگویم روان من آسیب دیده است»

ویدا ربانی، روزنامه‌نگار و فعالی سیاسی، در زندان مدتی طولانی درگیر سردردهای مزمن بود و با درخواست مرخصی استعلاجی او موافقت نمی‌شد. پس از اطلاع‌رسانی‌های وکیل و خانواده در این زمینه، قوه قضاییه در اطلاعیه‌ای اعلام کرد ویدا دچار بیماری‌های اعصاب و روان است. این اطلاعیه نه‌تنها اصل محرمانگی میان بیمار و پزشک را زیر پا گذاشته بود، بلکه تلاش داشت از بیماری روانی به‌عنوان انگی برای بی‌آبرو کردن ویدا ربانی استفاده کند. پاسخی که ویدا به این اطلاعیه داد از نگاه من همانی است که ما باید در مواجهه با چنین ادعاهایی داشته بشیم؛ تصدیق آسیب، افشا کردن علل آن و رسوا کردن عامل آسیب: «بیماری‌های اعصاب و روان امثال من حاصل بازداشت‌ها انفرادی و شکنجه های شماست چه شد که فکر کردید خوب است فضاحتی را که به بار می‌آورید، جار بزنید؟ من شرمی ندارم که بگویم روان من آسیب دیده و داروهای اضطراب و افسردگی مصرف می کنم. این شرم‌آور نیست. آن دم‌و‌دستگاهی که برنامه‌ریزی شده تا این آسیب‌ها را به روان مخالفانش وارد کند باید شرم کند که نمی‌کند.»

روایت و مواجهه ویدا موجب شد عده‌ای دیگر از کنشگران و بازداشت‌شدگان هم با همین رویکرد روایت خود را بنویسند و از آسیب‌های روانی انگ‌زدایی کنند. برای مثال مونا معافی از دیگر بازداشت‌شدگان نوشته بود: «من هم شرمی ندارم که بگویم پس از شش ماه انفرادی دچار اضطراب و افسردگی شدم و از آن سال دارو‌درمانی و روان‌درمانی می‌شوم. سالی که بازداشت بودم در ۲۴۱ روز ۱۷ قرص که نمی‌دانم چه بودند به من می‌دادند. پس از آزادی تا مدت‌ها به خاطر عدم مصرف داروها حمله پنیک شدید داشتم. پس از مراجعه به درمان‌گر توانستم از شر حمله‌ها خلاص بشوم.»

ویدا در نامه خود از سوءاستفاده دستگاه قضایی و امنیتی از مقوله روان‌شناسی نوشت، از توزیع بی‌وقفه قرص و دارو میان زندانیان، از اضطراب و وحشت و ترومای بازداشت‌شدگان، از آسیب‌های سلول انفرادی و دائما در خطر بازداشت بودن: «پای سابقه بیماری اعصاب و روان من را وسط می‌کشید که مثلا چه چیزی را ثابت کنید؟ ما که دیده‌ایم چطور از این روش‌ها برای بی‌حیثیت کردن افراد استفاده می‌کنید. می‌خواهید بگویید مثلا فلانی را که زندانی کرده‌ایم اصلا دیوانه است؟ شما که گفتید سابقه بیماری اعصاب و روان دارد این را هم می‌گفتید که این سابقه از اسفند ۹۸ بعد از آن آبان خونین و تهدیدهای اطلاعات سپاه، بعد از سقوط هواپیما و تجمع امیرکبیر و بازداشت وزارت اطلاعات شروع شده است. طی چهار سال چهار بار مرا در خانه‌ام بازداشت کرده‌اید طوری که هر زنگ خانه مرا از جا می‌پراند. بارها تلفنی تهدید کرده‌اید، در انفرادی نگه داشته‌اید، در بازداشتگاه بدون هیچ بازجویی ده‌ها روز به حال خود رها کرده‌اید، چون می‌دانید بازداشت انفرادی بلاتکلیفی بی‌خبری و… چه شکنجه آسیب‌زننده و در عین حال نامرئی است. بازداشتگاه برای شما روشی برای تحت فشار گذاشتن و شکنجه متهم است نه زمانی برای انجام تحقیقات.»

جزئیاتی که ویدا در نامه خود از آنچه پشت سر گذاشته شرح داده، منبع اضطراب، هراس، حمله عصبی و کابوس در زندگی بسیاری از ما کنشگران بوده است. حالا تصور کنید، بازداشت شویم و خانواده با مشورت وکیل و استناد به نسخه‌های تجویز دارو، مستندات روان‌رمانی و گواهی تراپیست، برای آزادی‌مان تلاش کند. پس بسیاری از ما در صورت بازداشت در معرض «دیوانه اعلام شدن» قرار داریم. چراکه دستگاه امنیتی و قضایی روی دیدگاه افکار عمومی نسبت به آسیب‌های روانی حساب باز کرده است. بسیاری از آسیب‌دیدگان هم تصور می‌کنند که صحبت کردن از آسیب‌ها، نشان ضعف در برابر جمهوری اسلامی و اعلام پیروزی اوست. اما نامه ویدا به خوبی نشان داد که چگونه می‌توان ورق را برگرداند و از رنج‌نامه فراتر رفت، رسوا کرد، و آسیب را تبدیل کرد به سلسله‌روایت‌گری، ایجاد پیوند و همدلی و قدرتمندی. نه‌تنها در واکنش به ادعاهای سیستم قضایی و امنیتی، بلکه عامدانه و ایجابی می‌توانیم این روایات را به بخشی از کنشگری خود تبدیل کنیم، دیگران را فرا بخوانیم، آسیب‌ها را تصدیق کنیم، از ضرورت مراقبت جمعی بگوییم و به دادخواهی ادامه دهیم.