نویسنده: زویا پاتل
منبع: گاردین
ترجمه: یارا
مقدمه یارا: زویا پاتل، نویسنده فمینیست، در این یادداشت با اشراف و آگاهی به امتیازات خود، زنان همطبقهاش را خطاب قرار میدهد و یادآوری میکند که کنشهای فردی را نباید به عنوان فعالیت فمینیستی درنظر گرفت. اگرچه او از بستری متفاوت و برای مخاطبانی متفاوت سخن میگوید، اما هشدار او در این یادداشت برای ما هم میتواند معنا داشته باشد. این روزها با سیل متونی مواجهیم که از ضرورت خودمراقبتی برای تداوم جنبشها و کنشگریهایمان میگویند اما این ایدهها نیز بعضا از فردگرایی و کالاییسازی خودمراقبتی در امان نمیمانند و شکاف میان زنان برخوردار و زنان محروم را نادیده میگیرند. «مراقبت از خود، زیادهروی در توجه به خود نیست، محافظت از خود و مبارزهای سیاسی است»، این نقل قول از آدری لرد، فمینیست سیاه آمریکایی، در متون مختلفی تکرار میشود و گاه از خاستگاه و بستر خود جدا میشود و معنایی جعلی پیدا میکند، بسیار دور از مراقبت رادیکال که جزئی از مبارزه فمینیستی زنان سیاه بوده است، تا جایی که فردیترین مراقبتهای لوکس نیز به عنوان مبارزه فمینیستی معرفی شوند.
زویا پاتل در این یادداشت بر اهمیت جمعی بودن مبارزه و مراقبت فمینیستی تاکید میکند و در برابر تقلیل کنش فمینیستی به امور مربوط به بهبودی فردی میایستد. ما با نیز با خطر جعل تعریف خودمراقبتی و تحریف معنای این میراث فمینیستی مواجهیم. همانطور که ندا ناجی، فعال فمینیست در مقدمه ترجمه متن «مراقبت رادیکال: استراتژی بقا در زمانه بیاطمینانی» مینویسد: «برای بقا و تداوم هر نوع کنش، قبل از هر چیز به نیرویی برای محافظت از خودمان نیاز داردیم؛ نیرویی نه از جنس اقدامات فردگرایانه، و نه از آن دست کارهایی فراتر از توانمان، و نه چشم دوختن به دیگران. امروز که بیش از هر زمان دیگر در خطریم، «مراقبت» برای «ما» کالایی گران و گاه توصیههایی قیممآبانه است. مایی که بیکار شدهایم، کوچانده شدهایم، دوستانمان مهاجرت کردهاند و تنها شدهایم، با خانوادهمان ارتباط محدودی داریم، تازه از زندان آزاد شدهایم یا آن که خودمان یا نزدیکانمان باید به زندان بروند، مشکلاتی با صاحبخانه داریم و هزاران مثال روزمرهی دیگر. در این شرایط شاید رجوع به مراقبت رادیکال راهی باشد برای حفاظت از خودمان و عزیزانمان؛ چراکه هنوز نیاز داریم فردا را تخیل کنیم و کمشدن حتی یکنفر میتواند خسرانی برای همگان باشد.»
***
شبکههای اجتماعی من پر شده از زنانی جوان با پیشینه اجتماعی و اقتصادی مشابه که در یک محدوده سنی قرار دارند، و فهرست «کنشهای فمینیستی» خود را برای سال پیش رو به اشتراک میگذارند. در این فهرستها مواردی چون تعهد به مرزگذاری در روابط در جهت بهبود سلامت روان، اختصاص زمان به خودمراقبتی، بهچالشکشیدن معیارهای زیبایی نهادینهشده غالب و زمان گذاشتن برای مدیتیشن برای تقویت انرژی عاطفی دیده میشود. فهرستها را که دیدم، ذهنم مشغول شد و به فکر فرو رفتم. این موارد برای اولویتبخشی در زندگی فردی، اهدافی ارزشمندند، قطعا اینطور است، اما آیا واقعا امروز امور مربوط به خودمراقبتی فردی را کنش فمینیستی تلقی میکنیم؟
این حقیقت را نباید نادیده گرفت که برای من و عموم زنانی که این فهرستهای اهداف را منتشر میکنند، به یمن تمکن مالی، دسترسی به آموزش و منابع دیگر، امکان دورزدن نابرابریهای جنسیتی و ساختاری وجود داشته است. بله، شکاف جنسیتی دستمزد همچنان وجود دارد، و عموما بیش از همه زنان شاغل در صنایع کمدستمزد و زنانهشده را تحتتاثیر قرار میدهد. زمانی که پای مرخصی زایمان به میان میآید، امثال من به اندازه کافی درآمد دارند که کار نکنند و در خانه بمانند و تنها مشکلمان این است که به غرورمان برمیخورد که همسرمان به نانآور اصلی خانه تبدیل شده و درآمد بیشتری نسبت به ما دارد.
در مورد تاثیر تقسیم نابرابر مسئولیتهای مراقبتی، مواجهه با سوگیریهای جنسیتی موجود در محیط کار، دسترسی به خدمات مقرونبهصرفه مراقبت از کودک و مدیریت آثار هنجارهای جنسیتی بر زندگی اجتماعی، حرفهای و فرهنگیام نیز همین موضوع صادق است. با اتکا به منابع و دسترسیهایم میتوانم با این تاثیرات مقابله کنم و آنها را کاهش دهم. من میتوانم درصورت نیاز از پس هزینه مشاوره حقوقی بربیایم، میتوانم محتوای انتخابشده دریافت کنم و در بستر فرهنگی-اجتماعیای زندگی کنم که بر ارزشهای مترقی و پیشرو بنا شده است، با سطح بالای دسترسی و دستاوردهای آموزشی و درآمدهای طبقه متوسطی.
اگر در حباب زندگی خودم سر میکردم و محصور میماندم، بهراحتی فراموش میکردم که زنان و گروههای جنسیتی متنوع دیگری در این دنیا زندگی میکنند که همچنان برای امتیازات و حقوقی تقلا و مبارزه میکنند که من در تمام دوران زندگیام از آنها برخوردار بودهام.
متوجهم، درک میکنم وقتی بزرگترین چالش روزمرهمان، احساسات آزاردهندهای است که در روابطمان تجربه میکنیم یا کلافگی ناشی از قرار گرفتن در معرض رسانه است، این احساسات، چنان بر ذهن و افکار ما مسلط میشود که ممکن است حس و خیال کنیم به اندازه زنانی متاثر میشویم که پیش از ما حق رای نداشتند، دسترسی به بازار کار نداشتند و از فقدان حقوق جنسی و باروری رنج میبردند. اما این ترفند مردسالاری است. متاسفم که این حرفها را میزنم، اما بسیاری از ما مسیر اشتباهی را در پیش گرفتهایم. اساسا هدف سازماندهی و مبارزه جمعی زنان برای احقاق حقوق، این بود که دسترسی به امتیازات و برخورداریها به همه تسری پیدا کند، و کسانی که از امتیازاتی چون آموزش و آزادی اقتصادی بهرهمند شدند، از این بهرهمندی برای معطوفکردن توجه به سمت اقلیتهای محروم و از بین بردن موانع و دشواریهای آنان استفاده کنند.
اگر بخواهیم امور و دستاوردهای مطلقا فردی را به عنوان اولویتهای فمینیستی بپذیریم، پس چه زمانی باید با تبعیضها و موانعی مبارزه کنیم که موجب میشود کمسرمایهترین افراد که همرزمانمان بودهاند، از آزادیها و دسترسیهایی که نصیب ما شده محروم بمانند؟ احتمالا میپرسید چرا هر دو را انجام ندهیم؟ چه ایرادی دارد زنان سلامت روان و خودمراقبتی را در اولویت قرار بدهند تا بتوانند برای کمک به دیگری مجهز و توانمند شوند؟ پاسخ من این است: آیا ما همزمان هردو را انجام میدهیم؟ چون من زنانی را میبینم که بلندبالا درباره تعهد فمینیستی به خودمراقبتی مینویسند و سخن میگویند، در حالیکه فعالان فمینیست خواستار اقدامات جمعی و چارهاندیشی برای آمار بالای زنان بومی در زندانها به دلیل جریمههای پرداختنشده هستند، یا کنار زنان ترنسی ایستادهاند که برای دسترسی به خدمات سلامت و درمان مبارزه میکنند، تا بتوانند زندگی شایستهای داشته باشند.
همچنین شاهد بودم که پس از ۱۰ سال، از سخنرانی جولیا گیلارد علیه زنستیزی نقل قول میکردند، بدون آنکه اشارهای به تصمیمات و سیاستهای آسیبزای او برای مادران مجرد و وضعیت اقتصادی زنان سراسر کشور داشته باشند. تصمیماتی که دقیقا در همان روز سخنرانی اتخاذ شدند. (جولیا ایلین گیلارد، سیاستمدار استرالیایی است که در سال ۲۰۱۰ به عنوان بیستوهفتمین نخستوزیر استرالیا انتخاب و اولین نخستوزیر زن در تاریخ این کشور شد.)
اگر کنش فمینیستی را به امور دم دستی و فردگرایانه تقلیل بدهیم و بر اموری که صرفا به شخص ما منفعت میرسانند عنوان فعالیت فمینیستی اطلاق کنیم و خود را کنشگر فمینیست تعریف کنیم، آیا دیگر انگیزهای برای فعالیتهای جمعی و یاری رساندن به دیگران باقی میماند؟ این یادداشت ممکن است آزاردهنده به نظر برسد و خواندنش معذبمان کند، اما لازم است در عملکرد خود بازبینی کنیم. ممکن است فکر کنید زیادی مجادله میکنم و گیر میدهم، ممکن است بگویید هیچکس حق ندارد یکتنه فمینیسم را تعریف و برای دیگران تعیین تکلیف کند و فمینیسم میتواند و باید کثرتپذیر باشد. اگر واکنشتان چنین است، این آخرین چیزی است که از شما میخواهم به آن فکر کنید.
در حین اینکه بر عادات خودمراقبتی متمرکز شدهاید و سلامت روان و جسم خود را بهبود میبخشید، به این فکر کنید که زنان محروم و فرودست، زنان ترنس و گروههای متنوع جنسیتی، افراد دارای معلولیت و دیگر افراد به حاشیه راندهشده چقدر زمان، انرژی و دسترسی به منابع دارند که بتوانند فعالیتهای مشابهی را انجام بدهند؟ تا زمانی که میان زنانی که از بیشترین آزادیها برخودارند و زنانی که کمترین امکانات و دسترسیها را دارند، شکافی چنین عمیق وجود دارد، کار ما به عنوان فمینیست تمام نشده است. هنوز خیلی زود است که صرف خودمراقبتیهای فردمحور را دستورکار فمینیستی خود تلقی کنیم. اصول فمینیستی ما باید از اینها فراتر برود.