
سیمیندخت کارگر، محقق و حقوقدان، در زمینه تقاطع تکنولوژی و حقوق بشر تحقیق و فعالیت میکند. او در سالهای اخیر بر دو موضوع توجه ویژهای داشته است: استفاده خطرناک از اطلاعات گمراهکننده (میساینفورمیشن) در حوزه عمومی، و دیگری مسئله زنان، جنسیت و اینترنت.
با سیمیندخت کارگر درباره آزارهای جنسی و جنسیتی در فضای مجازی فارسیزبان به گفتوگو نشستهایم. او با اتکا به تحقیقات خود از حملات سازمانیافته مجازی توسط جمهوری اسلامی علیه کنشگران پرده برمیدارد و میگوید این حملات خودسانسوری شدیدی برای افراد به دنبال داشته است. او در عین حال معتقد است که در دهه اخیر زنان در راستای افشاگری خشونت آنلاین و آگاهیافزایی درباره آن جسورتر شدهاند و این امر موجب ایجاد همدلی جمعی در مواجهه با حملات مجازی شده و به قدرتمندسازی زنان در قبال آزارهای آنلاین یاری رسانده است. در ادامه این گفتوگو را میخوانید.
***
شما پژوهشی درباره منشا حملات مجازی به زنان اکتیویست و سرشناس انجام دادهاید. لطفا درباره این مطالعه و یافتههایتان توضیح دهید.
برای این تحقیق با حدود ۲۰ نفر از اکتیویستها و خبرنگاران مصاحبه کردم و همچنین افرادی مانند بازیگران و مدلها و در واقع افرادی که به نوعی چهره عمومی بودند و در فضای مجازی دنبالکننده زیادی دارند و بواسطه شغلشان بیشتر در انظار عمومی دیده میشوند و زیر ذرهبین عمومی قرار دارند. مطالعه بر اینستاگرام متمرکز یود. ابتدا با این زنان مصاحبه کردم تا از تجربهشان بیشتر بدانم و اینکه آیا خودشان حس میکنند این حملات سازمانیافته است یا خیر. در این گفتوگوها به پاسخهای متفاوتی رسیدم. عدهای میگفتند اطمینان دارند که یک سری از حملات و کامنتهای هتاکانه از سوی جمهوری اسلامی هدایت میشود و لحن و نوع کلمات مورد استفاده طوری است که در صداوسیمای جمهوری اسلامی یا در پایگاههای بسیج میشنوید. و البته مسئله دیگر الگوهای کامنتگذاری بود. عدهای کاملا متوجه شده بودند که راس ساعتی خاص، انبوهی از اکانتهای جعلی و ناشناسی، ناگهانی و با ادبیاتی خاص حملهور میشدند و کامنت میگذاشتند، گویی متنی مشخص به این افراد داده و دستور صادر شده که جمعی کامنت بگذارند.
اما برای برخی دیگر این تجربه مقداری ترکیبی بود. یعنی لزوما مطمئن نبودند که برخی از این حملات ممکن است تا چه میزان سازمانیافته باشد. برداشتشان این بود که دلیل حملات ممکن است بیجنبه بودن افراد در استفاده از فضای مجازی باشد. برای مثال زنی که مدل بود میگفت چون بدن خودم را طور خاصی در انظار عمومی به نمایش میگذارم لابد فکر میکنند ایرادی ندارد برایم فحش بنویسند و از الفاظ جنسی و جنسیتی استفاده کنند. اما اکثریت افرادی که در نمونههای انتخابشده مصاحبههایم بودند باور داشتند که این حملات سازمانیافتهاند.
در مرحله دوم با همکارم که دیتا ساینتیست است، نظرات و کامنتهای دریافتشده افراد را بررسی کردیم. کل نظرات حسابهای کاربری را جمع کردیم و بعد بررسی کردیم که چه کسانی این نظرات را گذاشتهاند. آیا این افراد یکدیگر را دنبال میکنند؟ چه کسان دیگری را دنبال میکنند؟ پس از بررسی تمامی اطلاعات گردآوریشده، جمعبندی ما این بود که حتی اگر این حسابهای کاربری یکدیگر را دنبال نکنند، اما مجموعهای از حسابهای مشترک را دنبال میکنند، حسابهایی مثل رهبر جمهوری اسلامی، علی خامنهای، که به ما نشان میدهد این افراد از ایدئولوژی خاصی پیروی میکنند، الگوهایشان افراد مشخصی هستند و منابع خبری مشخصی را دنبال میکنند. مجموعه این اطلاعات به ما میگوید که یا این افراد مستقیما از طرف جمهوری اسلامی حمایت میشوند یا حامیان حکومتند که به صورت خودجوش این حملات را در فضای مجازی رقم میزنند.
شما تحقیق دیگری هم چندسال پیش انجام داده بودید که نشان میدهد واکنش اکثریت افراد در برابر آزارهای مجازی سکوت و انفعال بوده است. با توجه به نتایج این تحقیق که موخرتر است، واکنش افراد نسبت این حملات چگونه بوده است؟ چه اقداماتی در مقابل خشونتهای آنلاین انجام دادهاند؟
درباره واکنش افراد سلبریتی و شناختهشده به نکته جالبی برخوردم. کسانی که هزاران فالوور در اینستاگرام دارند، لزوما خودشان نظرات را مدیریت نمیکنند و فردی دیگر صفحه را اداره میکند یا اینکه چنین کسی را ندارند و خودشان هم وقت نمیکنند نظرات را مدیریت کنند. بنابراین بین افراد سلبریتی درصد افرادی که آزارگران مجازی را بلاک میکردند کمتر بود. اما به مرور زمان در مواجهه با این حملات قویتر شدند.
میتوانم بگویم که این حملات سازمانیافته تقریبا بعد از ۲۰۰۹ شروع شده بود اما به مرور زمان حجمش بیشتر و نوعش متفاوت و تشدید شد. مثلا خبرنگاری که سال ۲۰۱۰ با این حملات مجازی مواجه میشد و صداوسیما هم علیه او برنامههایی تولید و پخش میکرد، واکنشش در آن سال با واکنشش در سال ۲۰۱۷ که با او صحبت کردم بسیار متفاوت بود. برای مثال میگفت سال ۲۰۱۰ شوکه شده بودم و چنان ترومای بزرگی به من وارد شده بود که علاوهبر خودم روی خانوادهام هم تاثیر گذاشت. و یک نفر دیگر هم میگفت: «خانواده من بسیار سنتی بود و فشار زیادی متحمل شد. نمیتوانستم درستوحسابی توی چشم پدرم نگاه کنم. پدر و مادرم. با دیگر اعضای فامیل هم مشکل پیدا کرده بودند سر این مسئله.»
اما امروز به نظرم افراد در مواجهه با این حملات قویتر شدهاند و بهنوعی یاد گرفتهاند یا پذیرفتهاند که این حملات جریان دارد و از کنترل افراد خارج است. و البته کمکم افراد شروع کردند به علنی و عمومی صحبت کردن درباره این آزارها و به اشتراک گذاشتن تجربههای خشونت مجازی. برخی دیگر شروع کردند به درافتادن با آزارگران و مجادله و مقابله لفظی با آنها، البته نه با الفاظ رکیک، در واقع بهشیوهای که به عمومی و رویتپذیر کردن این آزارها کمک کند تا دیگران هم ببینند چه کسانی عامل حملات و آزار در فضای مجازی هستند و آگاهی عمومی را ارتقا دهند. این تفاوت مهمی بود که من در این مصاحبهها به آن برخوردم که البته مقداری هم به خاطر موقعیت این اشخاص و متاسفانه استمرار و وفور چنین حملاتی علیه آنها است. فرد با خودش میگوید «من که در هر صورت قرار است فحش بخورم پس بگذار دستکم آگاهی دیگران را افزایش بدهم که اگر خودشان در چنین موقعیتی قرار گرفتند بدانند چگونه مواجه شوند و تجربه من به آنها کمک کند.»
به نظر شما این روایتگریها، اطلاعرسانیها و آگاهیافزاییها در کاهش آسیب آزارهای آنلاین تاثیری داشته است؟
بنابر مشاهداتم احساس میکنم تجربه تمامی این سالها، چه برای کاربران معمولی و چه برای فعالان و سلبریتیها، موجب شده افراد راحتتر درباره آزارهای جنسی و جنسیتی در فضای آنلاین صحبت کنند. تابوها تا حدودی شکسته شده است، و تا حدود زیادی در مواجهه با این حملات بین کاربران در فضای مجازی و فراتر از آن میان افراد در فضای حقیقی همدلی ایجاد شده است. در نتیجه افراد کمتر تحتتاثیر قرار میگیرند، یا به عبارت بهتر همدلیها باعث میشود قربانیان کمتر احساس تنهایی کنند. فرد با خودش میگوید «دیگران هم مورد هدف قرار گرفتهاند و بارها راجع به آن نوشتهاند، پس من تنها نیستم.» از طرفی دیگر به زعم من افراد و بویژه زنان شجاعتر شدهاند و جسورانهتر درباره این مسئله صحبت میکنند که البته به همان شکستهشدن تابوهای پیشین برمیگردد.
آیا این حملات موجب خودسانسوری، ترک فضای مجازی، بستن حساب کاربری و … شده است؟
بله. خودسانسوری در طیف فعالان و افراد شناختهشده بسیار مشهود بود. این خودسانسوری ابعاد مختلفی هم دارد و افراد بهشیوههای مختلفی آن را تجربه کرده بودند. یکی از این افراد توضیح میداد: «خودسانسوری من به جایی رسیده بود که وقتی میخواستم عکسی از خودم در اینستاگرام منتشر کنم، بسیار مواظب بودم که حتی زمینه عکس چندان دیده نشود، نمیخواستم مردم متوجه شوند داخل خانه من چه چیزهایی وجود دارد یا اینکه از منظره پنجره خانهام بتوانند حدس بزنند که کجا زندگی میکنم.» یعنی برخی افراد دچار احساس ناامنی فیزیکی هم شده بودند و نمیخواستند فضای اطراف خود را نمایش بدهند. فرد دیگری میگفت: «همیشه دقت میکنم چند وجب بیشتر از اطراف تصویر خودم در عکس مشخص نباشد. اگر بخواهم با دوست یا عضوی از فامیل و … عکسی منتشر کنم، چندین بار از آنها اجازه میگیرم. چون نمیخواهم افراد بواسطه آشنایی با من در خطر قرار بگیرند.» یا فردی دیگر تعریف میکرد: «وقتی این حملات شروع شد، تصمیم گرفتم دوستان مجازیام را غربال کنم. رفتم فهرست دوستان فیسبوکام را نگاه کردم و هر که را نمیشناختم حذف کردم تا فقط حلقهای امن و کنترلشده باقی بماند.»
فردی دیگر خبرنگار بود و میگفت پیش از تجربه حملات مجازی، در انتخاب موضوع و سوژه گزارشهایش آزادی عمل بیشتری داشته و مباحث بیشتری را پوشش میداده است. او توضیح میداد: «پس از آغاز آزار و اذیتها و تهدیدها، وقتی سردبیر سراغم میآمد و میگفت درباره فلان موضوع بنویس، من باید دوباره و سهباره فکر میکردم. برای مثال فکر میکردم اگر قرار بود درباره رژه افتخار در لندن گزارش بنویسم، پسفردا چه بلایی به سرم خواهند آورد.»
فرد دیگری برایم تعریف کرد: «عضو یک اپلیکیشن دوستیابی بودم و قاعدتا در چنین بستری آدم خود واقعیاش است. یکی از افراد نزدیک به حکومت مرا در این اپلیکیشن پیدا کرد و با من ارتباط گرفت. تا مدتها بابت پیامهایی که میانمان ردوبدل شده بود از من باجخواهی کرد. پس از آن دیگر نتوانستم به افراد در این اپلیکیشنها اعتماد کنم. آن ماجرا علنی نشد ولی برای مدتی طولانی فشاری شدید بر من تحمیل کرد.» در واقع آثار این حملات به خصوصیترین حوزههای فردی نیز کشیده میشود و خودسانسوری را در سطوح مختلفی به دنبال دارد.
فکر میکنید این حملات اشخاص معینی را هدف قرار میدهند یا مواضع سیاسی و موضوعات خاصی را؟ آیا الگوی مشخصی وجود دارد؟
هدف حملات معمولا موضوعاتی هستند که از دید جمهوری اسلامی «امنیت ملی» را تهدید میکند. خط قرمزها از چنین دیدگاهی تعیین میشوند و هرگونه تخطی از آنها حملاتی را به دنبال دارد. میدانیم که تهدید علیه امنیت ملی از دیدگاه حکومت لزوما محدود و مربوط به مسائل سیاسی و سیاست خارجی نیست. زمانی که من این تحقیق را انجام میدادم، مسئله سوریه بسیار پررنگ بود و خبرنگارانی که درباره دخالت ایران و روسیه در سوریه مینوشتند، خیلی سریع مورد هدف اینگونه حملات قرار میگرفتند. ولی فقط این موارد نیست. در حوزه اجتماعی نیز خط قرمزهای فراوانی از نگاه حاکمیت وجود دارد از جمله ازدواج سفید، مسئله اقلیتهای جنسی و جنسیتی، حجاب و … . در حوزه اقتصادی کسی که درباره فساد حکمرانان بنویسد مورد هدف قرار میگیرد و یا حتی افرادی مانند مدلها هم در امان نیستند و مورد تخریب قرار میگیرند چون سبک زندگی آنها با الگوی ایدهآل جمهوری اسلامی بسیار فاصله دارد.
به نظر شما مسئولیت متا، توئیتر و چنین شرکتهایی در قبال خشونت در پلتفرمهای تحت مدیریتشان چیست؟ آیا برای ایجاد فضاهای امن آنلاین کوتاهی کردهاند؟ ما بهعنوان کنشگر و مدافع حقوق بشر به جای اینکه دائما بهصورت فردی از خود در برابر خشونت آنلاین محافظت کنیم، چگونه میتوانیم این شرکتهای بزرگ را پاسخگو کنیم؟ آیا چنین ظرفیتی اساسا وجود دارد؟
صادقانه بخواهم بگویم ظرفیتش کم است. بخصوص در مورد کشوری مثل ایران، که بویژه به دلیل مسئله تحریمها، مارکت بزرگ و موثری برای این کمپانیها محسوب نمیشود، و نمیتوانند از ایران و ایرانی کسب درآمد کنند. به همین دلیل جایی مثل ایران برای این شرکتها اولویت چندانی ندارد. اما زمانهایی که ایران در صدر اخبار قرار میگیرد و موضوعاتی مانند اتفاقات اخیر بسیار پررنگ میشود، فرصت خوبی است تا فعالان بتوانند حقوق جمعی خود را از این کمپانیها پیگیری کنند. معمولا موردهای پرسروصدا در این بازههای زمانی خاص بیشتر میشوند و بیشتر به چشم میآیند. اما لازمه این امر، ایجاد روابط بلندمدت با این کمپانیها بویژه با تیمهای خاورمیانه و تیمهای سیاستگذاری آنهاست که بتوان بهطور مستمر موارد حساس و مخاطرهبرانگیز را به آنها اطلاع داد و خواستار بررسی و پیگیری شد.
نکته دیگر این است که این شرکتها دائما سیاستها خود را تغییر میدهند و بهروزرسانی میکنند. باید این سیاستها را دنبال کرد و نسبت به آن آگاه بود و کاستیها و خلأها را به آنها اطلاع داد. خلاصه بخواهم بگویم، ایجاد فضای مجازی امن از طریق لابی و اعمال فشار بر شرکتهای بزرگ و پاسخگو کردن آنان، کاری آهسته و پیوسته است. البته راهاندازی کارزارها با اهدافی مشخص نیز موثر است. برای مثال کارزاری با محوریت حمله به زنان کنشگر و با همراهی سازمانهایی که مدافع حقوق دیجیتال هستند به مرور زمان ممکن است به نتیجه برسد.