
نویسنده: عایشه خان
ترجمه: یارا
بخش اول
وقتی میگویم «ما باید مفهوم خودمراقبتی فردی را برچینیم»، بعضا با مقاومت و واکنش منفی روبهرو میشوم. این مفهوم در فضای چپگرایان برجستگی پیدا کرده و بهعنوان شکلی رادیکال از مقاومت تجلیل میشود، اما بهندرت در بستر اصلی خود و بدون هشدارها و ملاحظات ضروری، که در ادامه به تفصیل توضیحش خواهم داد، درک میشود. این مفهوم همچنین تطهیر، دستکاری و برای کسب سود مصادره شده است. در نتیجه، از آنچه که قرار بود باشد، فراتر رفته و بزرگتر شده است. امروزه عدهای به خودمراقبتی بهعنوان یک «راهحل» انقلابی برای مشکلات جمعی ما نگاه میکنند (که اینطور نیست). از آنجا که تحت سیستمهای سرمایهداری و استعماری زندگی میکنیم که فردگرایی، خودشیفتگی و خودمحوری را ترویج و پرورش میدهند، فکر میکنم مهم است که درباره کاربرد این مفهوم تجدید نظر کنیم. در این مطلب، با اتکا بر دانش مبارزات و فرهنگهای جمعگرای مبتنی بر زمین، توضیح خواهم داد که چرا تمرین مراقبت جمعی و تجسم آن در زندگیهایمان ضروری است. مراقبت جمعی چارچوبی کاملتر است که شرایط آزادی و رهایی را فراهم میکند؛ شرایطی که برای بقا و شکوفایی ما بهعنوان مبارزان علیه تخریب زیستمحیطی سیارهمان لازم است.
خودمراقبتی. این روزها همه عاشق خودمراقبتیاند، از میلیاردرها و افراد مشهور ثروتمند گرفته تا شرکتها، محیطهای کاری یا مؤسسات آموزشی، فرهنگ عامه و هر اینفلوئنسر شبکههای اجتماعی و «گورو»های سلامت و تندرستی. صنعت چند میلیارد دلاری در حال شکوفاییِ سلامت، خودیاری و خودمراقبتی، نشان از محبوبیت این مفهوم دارد. از زمانی که به ایالات متحده مهاجرت کردم، سالها تلاش کردهام که بفهمم این خودمراقبتی لعنتی اصلا چه معنایی دارد. این مفهوم در بسیاری از اجتماعات و فرهنگهای جمعگرا (بهویژه جوامع بومی مبتنی بر زمین در جنوب جهانی) اصلا وجود ندارد و به تبع برای بسیاری از ما قابل درک نیست. نمیتوانستم چیزی را که ظاهراً کلمه کلیدی است و بسیاری از اطرافیانم درک کرده بودند بفهمم و از این بابت احساس کمبود، گیجی و ناتوانی میکردم. مدام از خود میپرسیدم: «چطور میتوانم از خودم مراقبت کنم وقتی بهتنهایی نمیتوانم در این جهان زندگی کنم و به شکوفایی برسم؟» چطور میتوانم از خودم مراقبت کنم وقتی بقا یک مسئولیت جمعی است و ما اساسا به دریافت مراقبت از سوی موجودات بیشماری وابستهایم؟ چطور میتوانم در خلأ از خودم مراقبت کنم وقتی دریافت مراقبت از دیگری مستلزم مراقبت از دیگری است؟ «خودمراقبتی» چه معنایی دارد وقتی سلامتی من به طرز جداییناپذیری به سلامت جامعه، زمین و جزءبهجزء اکوسیستمهایمان گره خورده است؟
مفهوم «خودمراقبتی» در واقع به چه معناست، از کجا آمده و عادیسازی گسترده آن در طول زمان در چارچوب سرمایهداری چه تاثیرات جمعیای داشته است؟
منشأ اصلی این مفهوم را میتوان در نوشتههای آدری لرد، فمینیست سیاهپوست، دارای معلولیت و کوئیر، یافت که در سال ۱۹۸۸ زمانی که با بیماری سرطان دستوپنجه نرم میکرد در کتاب «بارقهای از نور» نوشت: «باید اثرات مخرب زیاد از خود کار کشیدنم را در رؤیاهایم هم مییافتم، همانطور که در آزمایشهای عملکرد سیستم ایمنیام به دنبالش بودم. کار کشیدن زیادی از خود با به چالش کشیدن خود یکی نیست. باید قبول میکردم که فهمیدن تفاوت این دو چقدر سخت است. این برای من بهاندازه حذف شکر واجب بود. حیاتی. برای جسمم، برای روانم. مراقبت کردن از خودم خوشگذرانی و خودپروی افراطی نیست، محافظت از نفس است و این مبارزهای سیاسی است.»
لرد نوشت سرطان او را وادار کرد دریابد که همه ما باید سرعت خود را کم کنیم، از سیستمهای سرکوبگر فاصله بگیریم، از ارزشها و معیارهای آن مانند «بهرهوری» و «بازدهی» سر باززنیم و متوجه باشیم که این فاصلهگیری از سیستمی سودمحور برای آغاز هرگونه اندیشیدن درباره معنای «سلامت» و شفا در سطح جمعی، ضروری است. این گامی مهم و اولیه در مسیر رادیکالشدن سیاسی فرد است. اما همهچیز نیست و قرار هم نبود که باشد.
امروز، «خودمراقبتی» اغلب به این موارد تقلیل پیدا میکند: مصرف محصولات، بیتوجهی به گروه و اجتماع و حذف نقش موجودات دیگر که مراقبت از ما را ممکن میکنند، بهرهبرداری یکطرفه و معاملاتی مراقبت، همراه با حس استحقاق برای دریافت مراقبت بدون کنش متقابل یا بدون تمرکز بر رویههای روزمره ارائه مراقبت در گروه و اجتماعات. امروز خودمراقبتی در عمل چگونه شمایلی پیدا کرده است؟
گاهی مردم از فشار و شتاب زندگی عقبنشینی میکنند تا به استراحت اولویت دهند، که موضوعی حیاتی است. اما، بعد از آن چه؟ در نظر گرفتن خود به عنوان فرد در جامعهای که فردگراست، ذاتاً بیش از آنکه موثر و کمککننده باشد محدودیتزا است. وقتی بپذیریم که مثل هر گونه دیگری از حیات، موجوداتی متکی به یکدیگر هستیم، دنیایی از مراقبت به روی ما باز میشود، حتی اگر تمرین و تلاش لازم باشد تا آن را جستجو و با آن احساس راحتی کنیم. فاصله گرفتن از سیستم میتواند ایجاد آگاهی را که برای برقراری پیوند و ساخت روابط متقابل به آن نیاز داریم، تسریع کند، اما «خودمراقبتی» بههیچوجه نقطه پایانی یا هدف نیست. تمرکز بیش از حد بر آن، فراتر از هدف اولیهاش که فاصلهگیری از سیستمهای سرمایهداری/استعماری بوده، میتواند به رکود منجر شود و رشد را متوقف کند. ما برای بقا به چیزی بسیار بیشتر از مرخصی و استراحت نیاز داریم، و آن قطعه گمشده، گروه و باهمستان است.
از سوی دیگر، آن قسم خودمراقبتی که به طور فعالانه به جمع و گروه آسیب میزند چه شکلی است؟ در خانه خود ریلکس کنید، ماسک بر صورت بگذارید و تماس دوستی را که به دنبال برقراری ارتباط است نادیده بگیرید چون معتقدید «چیزی به کسی بدهکار نیستید»، محصولات و خدمات مراقبتی را از شرکتهایی بخرید که سیارهمان را به نابودی کشاندهاند و آن را عشق ورزیدن به خود بنامید. ساخت جمع و اجتماعات را در اولویت قرار ندهید و فکر کنید با این محصولات بهبود پیدا خواهید کرد. تعطیلات لوکسی را در منطقهای فقیر با جامعهای محروم در جنوب جهانی بگذرانید. دوستیهایتان را کنار بگذارید تا روی کارها یا موفقیتهای خودمحورانه تمرکز کنید. از مدیتیشن، یوگا، کندالینی، چاکرا یا سایر اشکال سرقت فرهنگی برای «جذب ثروت» استفاده کنید. پاسخگو نباشید، نیازهای دیگران را نادیده بگیرید یا هر نوع انتقاد جمعی یا تعامل سازنده گروهی و جمعی را توهینی به «ارزش خود» تلقی کنید. مثل دختر رئیسها به رستورانهای لوکس بروید و زنان کارگر یقهصورتی تحت فشار و کمدرآمد ماساژتان دهند تا به لحاظ روانی در وضعیتی ایدهآل قرار بگیرید و بتوانید دیگران را استثمار کنید و بر همکاران خود مسلط شوید. متوجه منظورم هستید. برداشت جریان اصلی از خودمراقبتی، اشکال جدیدی از ستم، استخراج و بهرهبرداری و استثمار ایجاد کرده است. اگرچه واقفیم که در موارد بسیاری مجبور میشویم به شیوههای غیراخلاقی مصرف تن بدهیم، چون گاهی چاره و گزینه دیگری نداریم. اما این تفاوت دارد با تکیه و تمرکز بیش از حد از بر مصرفگرایی فردمحور آن هم به نام غایت مقدس مراقبت و سلامت روان. امروز، خودمراقبتی برای عده بسیاری تبدیل به ابزاری شده برای توانمندسازی فردی، موفقیت شخصی و انباشت ثروت. و به همین دلیل است کارمان به جایی رسیده که باید برای توصیههای مراقبتی، به سلبریتیهای ثروتمند روی بیاوریم. در نهایت، مفهوم «خود» در خودمراقبتی همچنان به القائات متوهمانه استعماری و سرمایهداری دامن میزند، توهمی که ادعا میکند ما میتوانیم و باید فقط به فکر خودمان باشیم، در حالی که مراقبت امری جمعی است، آنچه که ما به دیگری میدهیم و از او دریافت میکنیم.
منبع: wokescientist