فمنا: حقوق، صلح، همه‌شمولی

فمنا: حقوق، صلح، همه‌شمولی
فمنا از زنان مدافع حقوق بشر، گروه‌ها و سازمان‌هایشان، و از جنبش‌های فمینیستی در منطقه منا و کشورهای آسیایی حمایت می‌کند.

اطلاعات تماس

پیوندهای جمعی، دارایی ما برای مقابله با سرکوب است

نویسنده: عایشه خان

ترجمه: یارا

کنشگری موثر همیشه مخاطره‌برانگیز است و همواره با سرکوب و خشونت دولتی مواجه خواهد شد. اگر دولت کنشگری شما را تایید کند، احتمالا به این معنی است که  تلاش‌هایتان چندان تاثیرگذار نیست. خطرات کنشگری را نمی‌توان و نباید انکار کرد و نادیده گرفت. بلکه باید به طور جمعی ریسک‌ها را بررسی کنیم و کاهش دهیم. ظرفیت و توانایی ما در مواجهه با سرکوب با عمق و قدرت پیوندهایمان رابطه مستقیم دارد. پیوندهای جمعی و اجتماعی، استقامت و پایداری جمعی خلق می‌کند. دستگاه امنیتی با اتکا به خشونت، نظارت و استراتژی‌های نفوذی به طور موثر در جهت تخریب و نابودی جنبش‌ها تلاش می‌کند، جنبش‌هایی که قدرت دولت را با تهدید روبرو می‌کنند. دولت برنامه‌ها و اقدامات متعددی را برای خنثی‌سازی جنبش‌ها در برابر سرکوب، به کار می‌برد. همه‌چیز حاکی از آن است که ترس عمده سیستم‌های ستمگر این است که ما به جمع تبدیل شویم. هرچه پیوندهایمان قدرتمندتر باشد در برابر تاکتیک‌های سرکوب‌گر و مخرب دولتی تاب‌آوری بیشتری خواهیم داشت. ساخت گروه و اجتماعات، نه‌تنها زندگی‌هایمان را معنادار و زیست‌پذیر می‌‌سازد بلکه ما را برای مقابله در برابر سرکوب مجهز می‌کند.

در غرب مردم بیشتر به کنش‌ها و مقاومت‌های مقطعی و موسمی و آنی تمایل دارند و کمتر افرادی حاضرند برای پی‌ریزی و ساخت مبارزه تلاش کنند و انرژی بگذارند. ما برای صورت دادن اقدامات و کنش‌ورزی موثر به زیرساخت مستحکم نیاز داریم. من یک سال در شیلی زندگی کردم و زیرساخت‌های سازماندهی جمعی آن‌ها برایم حیرت‌انگیز بود، به‌طوری که یک‌شبه می‌توانستند اعتصابات سراسری ترتیب بدهند. نوعی ارتباط و انسجام و پیوستگی میان کنشگران در جریان بود. در  گروه‌های جمع‌گرا افراد هوای یکدیگر را دارند و پشت هم درمی‌آیند. سازماندهی مانند بقا مسئولیتی جمعی است و نه فردی. وقتی فرهنگ مشترک دارید، با یکدیگر غذا می‌خورید، چای می‌نوشید و در مراسم‌ و مناسک شرکت می‌کنید، حل‌وفصل جمعی مشکلات چندان دشوار نخواهد بود. اگرچه استعمار و سرمایه‌داری در شیلی هم بر زندگی مردم چنگ می‌زند، اما در آمریکا افراد منزوی و دورافتاده از جمع و گروه بیشتری را می‌بینم. هرچه جمع‌گراتر باشیم، ظرفیت و قدرت بیشتری برای سرنگونی سیستم‌های سرکوب و ستم خواهیم داشت.

سازماندهی موثر نیازمند ساخت و حفظ روابط و پیوندهای قوی است

ما به روابط عمیق، عاطفی و گشوده به آسیب‌پذیری نیاز داریم. ما نیاز داریم یکدیگر را درک و به هم اعتماد کنیم و این اعتماد لازم نیست کامل و عالی باشد یا هرکسی را دربر بگیرد. ما نیاز به گروه و اجتماعی داریم که برای ریسک‌پذیری بیشتر به ما حس امنیت بدهد. درگیر شدن و پیوند خوردن با یک شبکه محلی، به زندگی ما معنا و ارزش زیستن می‌دهد. هرچه خاکی که در آن ریشه می‌دوانیم پروارتر باشد، کنش‌هایمان تغییرسازتر خواهند بود. فقر و فقدان زیرساخت جمع‌گرایی و سازماندهی، مانع از آن می‌شود که افراد بتوانند روابط متقابل شکل بدهند. مردم عموما عادت ندارند خود را جزئی از یک کل، بخشی از یک جمع ببینند. ما باید ساخت روابط را تمرین کنیم، روابطی که بر تعهد مشترک و مراقبت از یکدیگر و مراقبت از زمین بنا شوند. وقتی در انزوا به سر می‌بریم، دولت راحت‌تر بر ما اعمال قدرت و کنترل می‌کند. تمامی وجوه زندگی سرمایه‌داری سعی بر فرسوده کردن و منفردسازی افراد دارد. آیا هم‌رزمان و هم‌گروهی‌های خود را می‌شناسید؟ به آن‌ها اعتماد دارید؟ آیا با هم آشپزی می‌کنید، غذا می‌خورید و زندگی روزمره را به پیش می‌برید؟ آیا مراسم و مناسک مشترکی دارید که با هم وقت بگذرانید و فضای مشترک بسازید؟

صمیمیت عاطفی و اعتمادسازی، جزئی حیاتی از جنبش‌های انقلابی است

بسیاری مواقع افراد سال‌ها در کنار هم مبارزه و سازماندهی می‌کنند اما شناخت چندانی از یکدیگر ندارند. در موقعیت‌های خاص و مقطعی، افراد غریبه کنار هم می‌آیند تا «کاری کنند». در ژوئن سال۲۰۲۰ و اکتبر سال ۲۰۲۳ شاهد شکل‌گیری موجی از گروه‌ها و کالکتیوهای مختلف بودیم که امروز نشانی از آن‌ها نیست. آن‌هایی که توانستند دوام بیاورند، مجبور بودند با دشواری‌های توسعه گروهی دست‌وپنجه نرم کنند. در غرب افراد به طور وسواس‌گونه‌ای به سودمندی و بازدهی توجه دارند و بر لجستیک، نظریه و استراتژی متمرکز می‌مانند، حتی در جنبش‌های سیاسی. و مراقبت جمعی را چندان در اولویت قرار نمی‌دهند.  

بسیار مهم است که عامدانه و آگاهانه برای شناخت و آشنایی با گذشته، دوران کودکی، ترس‌ها، آرزوها، آسیب‌پذیری‌ها، خوشی‌ها، اهداف، مهارت‌ها و ضعف‌های یکدیگر وقت بگذاریم. هرچه بیشتر مبارزه می‌کنیم، بیشتر در معرض فرسودگی قرار می‌گیریم. اگر وضع فردگرایانه موجود را که استعمارگران ما را به آن عادت داده‌اند و در ما ریشه دوانده است، به پرسش نکشیم، مستعد درگیری‌های ایگومحور خواهیم بود. ما نیازمند استقامت و پایداری جمعی هستیم تا بتوانیم مشکلات را در روابط متقابل و در گروه و اجتماعات‌مان حل و فصل کنیم. اگر اعتمادسازی کنیم، تلاش کنیم جمع‌گرا‌تر باشیم و پیوندهای عاطفی بسازیم، در برابر فروپاشی‌ها و بحران‌های ناگزیر ایجادشده در فرایند سازماندهی قوی‌تر می‌شویم. همچنین خلاقیت و نوآوری‌های بیشتری در راهبردها و عملکردمان خواهیم داشت.

آیا با یکدیگر رنج کشیده‌اید؟ خندیده‌اید؟ گریسته‌اید؟ آیا در درد و در امیدواری هوای هم را داشته‌اید؟ آیا از یکدیگر مراقبت کرده‌اید؟ آیا منابع خود را با دیگری به اشتراک گذاشته‌اید؟ آیا با هم نشسته‌اید که آگاهانه درباره شناخت بیشتر همدیگر صحبت کنید؟ اعتماد را چگونه می‌توان ساخت؟

پیش از اقدام به کنش‌های کلان و خطیر، از کنش‌های مستقیم کم‌خطرتر شروع کنید

کنش مستقیم، مکانیسم موثر تغییر است. به جای این‌که به سیستم‌های سرکوب‌گر و افراد در قدرت التماس کنیم که کاری انجام دهند، می‌توانیم خودمان ظرفیت جمعی کنشگری بسازیم و کاری کنیم. سیستم‌های سرمایه‌دار/ استعمارگر هرگز مجراهای موثر تغییر حقیقی را در اختیارمان نخواهند گذاشت، چراکه به تضعیف و سرنگونی خودشان منجر خواهد شد. چگونه دنیایی بهتر بسازیم؟ تنها پاسخ منطقی به این پرسش دائمی عمل و کنشگری مستقیم است.

کنشگری مستقیم اشکال مختلفی دارد؛ برای مثال زمانی که اجتماعات بومی فضاهایی را اشغال و تسخیر می‌کنند تا از زمین‌های خود در برابر استثمار و استخراج منابع دفاع کنند یا برنامه‌های توزیع غذا که گروه پلنگ‌های سیاه برای مقابله با فقر و نابرابری اجرا می‌کردند. آن‌ها از طریق این برنامه‌ها ظرفیت‌هایی در اجتماعات خود می‌ساختند و تلاش می‌کردند  افراد به حاشیه رانده‌شده به منابع دسترسی پیدا کنند. این گروه توسط اف‌بی‌آی، «بزرگ‌ترین تهدید علیه امنیت ملی» برچسب خورد، چراکه از طریق رساندن خوراک و پوشاک، وابستگی به دولت را کاهش می‌داد. زیرساختی که این گروه برای مراقبت جمعی و گروهی ایجاد کرد، قدرت اعمال کنترل دولت بر این اجتماعات را تضعیف کرد. اگر بتوانیم از یکدیگر مراقبت کنیم، مستقل‌تر عمل خواهیم کرد و ریسک‌پذیرتر خواهیم بود. ایجاد این زیرساخت ممکن است جذاب و مسحورکننده به نظر نرسد، اما باعث می‌شود دولت نتواند ما را به راحتی مرعوب و نابود کند.

جمع شدن و گرد هم آمدن برای حل و فصل مشکلات گروه و باهمستان، هرچقدر هم که این مشکلات خرد و جزئی باشند، شکلی از کنشگری مستقیم است. ما نیاز داریم که همکاری و هماهنگی گروهی و همچنین وابستگی متقابل‌مان را تقویت کنیم. چطور می‌توان اتکا به یکدیگر را در زندگی روزمره تمرین کرد؟ آیا مردم برای تصمیم‌گیری درباره منافع جمعی مشترک گرد هم می‌آیند؟ آیا این افراد منابع را با دیگر افراد باهمستان به‌گونه‌ای به اشتراک می‌گذارند که کیفیت زیست جمعی بالاتر برود و مایحتایج ضروری برای به حاشیه‌ رانده‌شده‌ترین‌ها فراهم شود؟ آیا افراد تلاش می‌کنند که با شفافیت، صداقت و وضوح با یکدیگر مکالمه و تعامل کنند حتی اگر این کار معذب‌شان کند؟

ابتدا موانع کم‌ریسک را با یکدیگر پشت سر بگذارید

گروه و باهمستان شما تاکنون چگونه درگیری‌های خود را حل و فصل کرده است؟ تعارض اجتناب‌ناپذیر است، اما در فقدان روابط و پیوندهای متقابل می‌تواند به موضوعی مکرر و فرسوده‌ساز تبدیل شود و مانعی بزرگ برای رشد و توسعه جمع ایجاد کند. در روابط دوسویه، اختلافات فعالانه حل می‌شوند با علم به این‌که در این فرایند به افرادی بهتر، مهربان‌تر و بخشنده‌تر تبدیل می‌شویم. آیا به محض پدید آمدن تعارض اقدام به رفع آن کرده‌اید؟ آیا تعهد و برنامه مشخصی برای حل تعارض در زمان‌های پرفشار تعریف و ابداع کرده‌اید؟ آیا در مواجهه با مشکلات و بحران‌های روزمره از یکدیگر حمایت کرده‌اید؟ آیا در کنار یکدیگر به مواجهه با اتفاقات ناگهانی اضطراب‌آور رفته‌اید؟ وقتی بحران‌ها را با یکدیگر پشت سر می‌گذاریم، بیشتر با هم آشنا می‌شویم، از هم می‌دانیم، و با آگاهی نسبت به شیوه واکنش‌دهی‌مان در برابر تروما و با نگاه انتقادی به الگوهای رفتاری ناسالم خود، به طرح‌های مراقبتی بلندمدت دست پیدا می‌کنیم. ما همگی ضعف‌ها و تروماهایی داریم که برای شناخت‌شان باید تلاش کنیم. وقتی متوجه مشکل ارتباط و فقدان تعامل در گروه می‌شوید، همان ابتدا به سمت‌شان بروید، منشا یا الگو را شناسایی کنید. مشکلات حل‌نشده، بزرگ می‌شوند و کینه و نفرت به بار می‌آورند.

شبکه‌های مراقبت جمعی را بسازید

برای اعتصاب و تجمع، برای این‌که مردم به فراخوان‌های اعتراضی پاسخ مثبت بدهند و ظرفیت مبارزه داشته باشند، از رفتن به سر کار امتناع کنند یا به خیابان بیایند، زیرساخت لازم است. در غرب ما عموما با فقدان یا ضعف این زیرساخت‌ها مواجهیم. برای برخی تنها ارتباط متداوم و مستمری که با دیگر انسان‌ها دارند محدود به خانواده هسته‌ای است، واحدهای منزوی و جداافتاده‌ای که با یکدیگر رقابت می‌کنند. به لحاظ فرهنگی زیستن در خانوارهای چندنسلی یا هم‌زیستی گروهی افراد بدون پیوند بیولوژیکی، امری «عادی» نیست. فردگرایی، بنیانی است که بتوان انقلاب را بر آن بنا کرد. این یعنی مردمی که وابسته به دستمزدند، به لحاظ عملی امکان مشارکت در بسیاری از اعتصاب‌ها و کنش‌های جمعی را ندارند. برخی از این امتیاز برخوردارند اما باز هم از مشارکت خودداری می‌کنند چراکه در پی پیروی از سیستم‌اند. اما بسیاری از مردم دسترسی به منابع و امتیازات لازم را برای چشم‌پوشی از دستمزد ندارند؛ کارگران، فقرا، مهاجران بدون مدارک و به حاشیه ‎‌رانده‌شده‌ترین‌ها. این افراد قلب هر انقلابی هستند اما به ندرت در جنبش‌های چپ‌گرا محوریت دارند. روز به روز، فاصله و قطع ارتباط جنبش‌هایمان با افرادی که مدعی مبارزه برای آن‌ها هستیم بیشتر می‌شود. به طور روزافزون، جنبش‌هایمان از دسترس این افراد دورتر و دورتر می‌شوند.

ما به افرادی بیشتر نیاز داریم که به اقدامات عملی برای براندازی سیستم‌ بیندیشند و در حوزه نظریه‌پردازی گیر نیفتند. ما برای هدف قرار دادن مرکزیت قدرت امپراطور و کنش‌های موثر به چه زیرساخت‌هایی نیاز داریم؟ چگونه این زیرساخت‌ها را ایجاد می‌کنیم؟ ارزیابی صادقانه جایی که هستیم و جایی که می‌خواهیم باشیم چگونه است؟ آیا می‌توانیم جزئیات مسیر بین این دو و موانع موجود در آن را ترسیم کنیم؟ چگونه باید تعاملات‌، شیوه مکالمه و کیفیت زمانی را که با هم می‌گذرانیم، بهبود دهیم؟ دسترسی به منابع و توزیع آن‌ها به لحاظ لجستیک چگونه ممکن می‌شود؟ جزئیات را مشخص کنید. برای فراهم کردن ظرفیت اعتصاب برای کارگران به کدام شبکه‌های حمایتی نیاز داریم؟ ما به جنبشی نیاز داریم که برای طبقه کارگر دسترس‌پذیر باشد. افراد چندشغله که برای پرداخت هزینه‌های ماهانه تقلا می‌کنند دقیقا چگونه باید برای مشارکت در کنش جمعی زمان پیدا کنند؟ چطور افراد خطر بازداشت را به جان بخرند وقتی معیشت افرادی دیگر به آن‌ها وابسته است؟

از طرفی دیگر، مشاهدات من حاکی از آن است که عموما کم‌برخوردارترین افراد، بخشنده‌ترین‌ها هستند. این افراد در مقایسه با برخورداران، جمع‌گراترند، در شبکه‌‌ها جای می‌گیرند و وابستگی متقابل دارند. کامیونیتی من در زادگاهم، که حتی کلمه‌ای از نظریه‌ سیاسی چپ هم نمی‌داند بیشترین دانش پراکسیس انقلابی را دارد. مادربزرگ من می‌داند که مراقبت جمعی در اجتماعات چگونه کار می‌کند چراکه در بطن فرهنگ و کردارهای مذهبی‌اش قرار دارد. او در کامیونیتی فعال است اما آیا می‌تواند در «جنبش‌های سیاسی» هم مشارکت کند؟ من فکر نمی‌کنم او در «فضاهای سازماندهی» غرب جایی داشته باشد. ما از افرادی که از جنبش‌هایمان جا مانده یا در حاشیه آن قرار گرفته‌اند، چیزهایی زیادی می‌توانیم بیاموزیم.

پس آیا افرادی که آمادگی ندارند نباید در کنشگری مستقیم شرکت کنند؟ بستگی دارد که کنش مستقیم را چگونه تعریف کنید. ارزیابی ریسک‌ها و مخاطرات مهم است. توزیع منابع در میان کم‌برخورداران اجتماعات و باهمستان‌هایمان بدون التماس و درخواست از سیاست‌مداران، کنشگری مستقیم محسوب می‌شود. بسیاری (عموما افراد برخوردار و دارای امتیاز) از هر شکلی از مقابله با سیستم هراس دارند. آن‌ها خودشان را متقاعد می‌کنند که آمادگی مبارزه ندارند، در حالی که صرفا با ایجاد تغییر معذبند و احساس راحتی نمی‌کنند. برای مثال، دفاع از فلسطین چندان خطری ندارد اگر شغلی ثابت، مدرک عالی تحصیلی، هویت دارای امتیاز، حمایت مالی و منابع دیگر داشته باشید. گاهی افرادی که بسیاری از این امکانات را ندارند، ریسک‌پذیرترند.

اما آیا افراد باید ریسک‌ کنش‌های پرخطر را بپذیرند زمانی که هنوز اعتماد عمیق و روابط پایدار در گروه و اجتماعات میان‌شان شکل نگرفته است؟ خیر، اما کنشگری مستقیمی که می‌توانید وارد آن شوید ساخت کامیونیتی یا اجتماعات و گروه است. افراد برای ورود به کنشگری شور و شوق و انرژی دارند، اما اگر تازه‌نفس باشید، زمان می‌برد که یاد بگیرید و رشد کنید. درک و شناخت یکدیگر، تلاش و انرژی می‌برد. هرچه بیشتر این پی‌ریزی را در اولویت قرار بدهیم، سازماندهی‌هایمان قدرت بیشتری برای دگرگونی خواهد داشت. روابط و پیوندها، تمام دارایی ماست.

.