فمنا: حقوق، صلح، همه‌شمولی

فمنا: حقوق، صلح، همه‌شمولی
فمنا از زنان مدافع حقوق بشر، گروه‌ها و سازمان‌هایشان، و از جنبش‌های فمینیستی در منطقه منا و کشورهای آسیایی حمایت می‌کند.

اطلاعات تماس

کنشگران طبقات فرودست در مراقبت هم نادیده گرفته می‌شوند

نویسنده: حمید فراهانی

توضیح یارا: در مطلب آزادی واقعی نیازمند کنشگرانی با تعهد مادام‌العمر است، نویسنده پس از بررسی فرسودگی در کنشگران به فقدان خودمراقبتی و مراقبت جمعی در جامعه کنشگری پرداخته بود و توضیح داده بود که چگونه سازمان‌های فعال در حوزه عدالت اجتماعی معمولا فرهنگ ایثار و از خودگذشتگی را ترویج می‌کنند که از پاسخگویی به نیازهای مراقبتی کنشگران طفره بروند. نویسنده در ادامه به ضرورت خودمراقبتی پرداخته و تاکید کرده بود که باید کنشگران، بویژه کنشگران جوان متعلق به گروه‌های تحت تبعیض و ظلم ساختاری که در اغلب مواقع در نقش‌های بدون دستمزد با وظایف بی‌پایان را انجام می‌دهند، جوامع کنشگری‌شان را برای لزوم مراقبت از یکدیگر مسئول و پاسخ‌گو کنند.

ما در گروه یارا، ترجمه این مطلب را به همراه منبع اصلی آن منتشر کرده بودیم. پس از انتشار این مطلب، حمید فراهانی، جامعه‌شناس و فعال حقوق کودکان، با بررسی اجمالی کنشگری در بستر سازمان‌های مردم‌نهاد ایران به موضوع طبقانی بودن مراقبت فردی و جمعی در بین کنشگران پرداخته‌اند و به درستی بر این موضوع تاکید کرده‌اند برای برخی کنشگری بخشی از زیست روزمره‌ و مبارزه بی‌واسطه‌شان است، بدون این‌که فرصتی برای کناره‌گیری از مبارزه روزمره و مراقبت از خود داشته باشند.

این نوشته بهانه‌‌ای شد تا اعلام کنیم که از نقدها و نظرات کنشگران مدنی نسبت به مطالب منتشرشده در یارا استقبال می‌کنیم. نقدها و نظرات شما، هم به ما و هم به مخاطبان یارا کمک می‌کند تا بتوانیم دایره دیدمان را گسترده‌تر و به موضوعات مورد بحث از زوایای مختلف نگاه کنیم.

****

روحیه و شرایط روانی کنش‌گران متاثر از شرایط جامعه و خروجی‌های کار و فعالیت‌هایشان  و همچنین مناسبات درونی گروه‌ها و تشکل‌هاست. بنابراین طرح بحث‌هایی نظیر آن‌چه مرکز یارا در مطلب «آزادی واقعی نیازمند کنشگرانی با تعهد مادام‌العمر است» منتشر کرده اهمیتی حیاتی دارد. در مورد این مطلب، به نظرم چند نکته بازاندیشانه رسید. این نکات البته بخشی کوچک از مجموعه مسائلی است که دغدغه بسیاری از کنش‌گران بوده است و من و همکارانم نیز در فضاهای کنش‌گری به دفعات با آن‌ها مواجه شده‌ایم و درباره‌شان گفت‌وگو کرده‌ایم. اما همواره به دلیل حجم بالای کار و به دلیل پیش آمدن کارهایی که ضرورت زمانی داشته‌اند، فرصت مکتوب شدن نیافته‌اند. و فراموش شده‌اند تا زمانی که باز درگیر کش‌مکشی مشابه شده‌ایم.

این نکات که در ادامه می‌خوانید، مشخصاً به کنش‌گری در بستر سازمان‌های مردم نهاد در ایران اشاره دارند و کمتر به مسائل گروه‌های غیررسمی، محلی و خودانگیخته می‌پردازند.

یک: به دلیل وجود مشکلات مالی در بسیاری از سازمان‌های مردم‌نهاد، داشتن نقش‌های بدون دستمزد در موارد بسیاری اجتناب‌ناپذیر نیست. در برخی نهادهای مدنی امکان پرداخت دستمزد وجود دارد، و حتی برخی از این نهادها می‌توانند به دیگر نهادها کمک کنند، اما این کار را نمی‌کنند. زیرا متولیان‌شان عادت دارند صرفاً موفقیت و دستاورد را در چارچوب سازمان و نهاد خود تعریف کنند. بنابراین همه منابع باید مستقیماً در سازمان خودشان یا بر اساس تشخیص درونی اداره‌کنندگان سازمان‌شان هزینه شود. در مواردی سازمان‌ها و نهادها عادت دارند جامعه محلی و نیروهای جوان را طفیلی ببینند. بنابراین به نیروهای ستادی دستمزد می‌دهند و نیروی جوان را داوطلبانی کم‌تجربه می‌دانند که در عوض نگرفتن پول کار می‌کنند و تجربه کسب می‌کنند. آن‌ها همچنین نیروهای محلی را افرادی می‌دانند که کار ویژه‌ای انجام نمی‌دهند و کارشان تخصصی نمی‌خواهد و ذهنیت‌شان نسخه‌ محترمانه‌ای است از «این پابرهنه/درس‌نخوانده اصلا این قدر پول نیاز ندارد».

البته نفرات طبقه فرادست هم در این مجموعه‌ها کار داوطلبانه می‌کنند، اما نکته این‌ است که معمولا کار این دسته دوم را لطف و اقدامی بزرگ می‌دانند که شایسته تقدیر از طریق رشد سازمانی است و قابل ارزش‌گذاری با دستمزد نیست و در مقایسه با یک داوطلب ساده یا نیروی محلی  قدردانی اجتماعی قابل توجهی از آن‌ها می‌شود. در این‌جا به خوبی مشهود است که وقتی از دستمزد نگرفتن فضیلتی اجتماعی ساخته شود،  کنش‌گرانی که به دست‌مزد نیاز ندارند، صاحب فضل می‌شوند. بالعکس آن دسته از کنش‌گران که مشارکت‌شان به خاطر شرایط مادی زندگی متاثر از دریافت دستمزد است، نه تنها چنان فضیلتی ندارند، بلکه به صورت ضمنی واجد ویژگی‌ای منفی قلمداد می‌شوند. حتی اگر چنین نگاهی هم وجود نداشته باشد، در عمل مشارکت آن‌ها محدود می‌شود. آن‌ها هم نمی‌توانند در کارهایی که دیگران بدون دستمزد انجام می‌دهند مشارکت کنند و هم در شرایط کمابیش برابر از حیث صلاحیت‌ها و مهارت‌های کاری، کسانی که می‌توانند با دستمزد کمتر یا بدون دستمزد کاری را انجام دهند، بر آن‌ها ارجحیت خواهند یافت.

دو: نکته دیگر مشکل استمرار فعالیت‌های کنشگران است که متاثر از بافتار طبقاتی حاکم بر کار اجتماعی است. در متن یارا به این موضوع پرداخته نمی‌شود و البته نمی‌توان از یک متن انتظار داشت دائره‌المعارفی جامع باشد.

معمولاً کنش‌گران طبقات فرودست‌تر به دلیل محدودیت امکان فعالیت بلند‌مدت یا این‌که نمی‌توانند به اندازه نیروهایی با خاستگاه طبقاتی بالاتر زمان برای کنشگری بگذارند، در ساختار سازمان رشد نمی‌کنند و همواره در رده‌های پایین‌‌تر می‌مانند/نگه‌داشته می‌شوند. چنین روندی پویش‌های سازمان را نیز متاثر می‌کند. از طرفی معمولاً آنان که خاستگاه فرادست‌تر دارند، کمتر از رده‌های پایین‌تر شروع می‌کنند و از ابتدا کارشان از رده‌های میانی‌تر آغاز می‌شود. بنابراین درک محدودتری از این دارند که در و بر بدنه انجام‌دهنده کارهای میدانی دشوار‌تر و فرساینده‌تر چه می‌گذرد. از طرفی، کسی که خاستگاه یا موقعیتی برخوردارتر دارد، در نهایت به واسطه درآمد و امکانات موجود در زندگی فرصت بیشتری برای تجدید قوا و استراحت و فراغت و امکان برای کسب آموزش یا تراپی در بیرون از مجموعه دارد.

اما آن‌که در بدنه پایینی است و برآمده از گروهی فرودست‌تر و طبقه کارگر، کمتر چنین امکان‌هایی دارد. بنابراین هم در بازتولید روحیه و مراقبت از خود با مشکل روبه‌روست، هم در توسعه مهارت‌های جدید‌تر. حتی ممکن است دسترسی کمتری به شبکه‌های مراقبتی داشته باشد که بین دوستان/همکاران شکل می‌گیرد، زیرا ورود به این شبکه‌ها معمولاً مستلزم صمیمیت و ارتباطات اجتماعی بیرون از محیط کاری است و او که تلاش معاش وقت و فراغتش را محدودتر می‌کند، ممکن است دسترسی کمتری به چنین صمیمیت‌هایی داشته باشد. ضمن آن‌که پویش‌های فرهنگی طبقاتی نیز می‌توانند بر گروه‌های دوستی حاکم باشند، مثلا بر نوع نوع تفریح گروهی، که باعث می‌شود برخی از افراد به دلیل خاستگاه طبقاتی از جمع بیرون نگاه داشته شوند.

سه: مراقبت جمعی خوب و ضروری است، اما یک مشکل حاد دیگر این‌‌جاست که فضاهای کنش‌گری گاهی آن‌قدر درگیر مسائل گعده‌ای و دسته‌ای و … است و فضاها به طور نابرابر اشغال می‌شوند که حتی موقع مراقبت برخی بیشتر محق دانسته می‌شوند یا از مراقبت بهره‌مند می‌شوند. مثلاً معیارهای کنش‌گر «جذاب» و «جالب» چنان در فرهنگ عمومی فضای برخی گروه‌ها در جریان است که برخی کنش‌گران و نیازها و شرایطشان به کلی نادیده گرفته می‌شوند یا طوری به برخی بها داده می‌شود که عملاً فضایی باقی نمی‌ماند تا گروه یا سازمان بتواند به مراقبت از دیگری‌شده/دیگری مانده توجه کند.

از سویی، می‌دانیم امکان‌های مراقبت محدود است. این‌جا مشکلی دیگر پیش می‌آید که لازم است به آن فکر کنیم: هر فرد تا چه میزان امکاناتی دارد که در ترکیب با مراقبت جمعی بتواند خود و روحیه‌اش را بازسازی کند؟ اگر گروه به مقدار مساوی برای اعضایش چتر مراقبتی در نظر بگیرد، باز هم خروجی‌ها ممکن است نابرابر و حتی نابسنده باشد. زیرا امکان‌های اعضایی که در ساختار کلی جامعه فرودست‌تر هستند، کمتر است. همچنین ممکن است برخی از آنان نقش‌های مراقبتی و بازتولیدی داشته باشند، مانند زنانی که باید از فرزند خود مراقبت کنند و دسترسی به امکاناتی نظیر مهد یا کلاس‌های فوق برنامه ندارند و ساعات بیشتری را در روز به مراقبت از فرزند خود می‌پردازند. یا کسانی که معلولیت دارند یا با دوره‌های افسردگی یا خلق افسرده و سایر عارضه‌های روانشناختی زندگی می‌کنند احتمالاً خروجی‌های به اندازه کافی مطلوب از مراقبت عایدشان نشود.

چهار: مثال آخر مطلب مرکز یارا نیز به نظرم باید با احتیاط فهم شود. راستش را بگویم وقتی بر می‌گردم و به فنجان خودم نگاه می‌کنم، می‌بینم در دوره‌هایی چندان هم پر نبوده تا قبل از خالی شدنش فکر چاره کنم. گذشته از این، بیشتر از انگشتان دو دست عزیزانی را از نزدیک می‌شناسم که از همان ابتدا فنجانشان خالی بوده است. برای برخی، کنش‌گری نوعی مسئولیت‌پذیری ثانوی و بیرونی است تا کاری برای دیگری کنند. اما برای برخی هم کنشگری، بخشی از زیست روزمره و مبارزه بی‌واسطه است، مثلا آن‌ها که کنش‌گری‌شان مبارزه طبقاتی است.

این‌ مورد و موارد قبلی البته ضرورت مراقبت و اهمیت نکات یاد شده در مطلب مرکز یارا را نفی نمی‌کند. بحث این است که میان کنش‌گری که در یک دفتر می‌نشیند و حقوق یا شرایطی کمابیش مناسب دارد با معلمان، کارگران فولاد و هفت‌تپه و هپکو و بازنشستگان که دریافت معوقات و افزایش دستمزد و مقرری مسئله حیاتی همین امروز اوست، یا کنش‌گران معلول که حتی نیازهای زیستی‌شان به حاشیه رانده شده است، تفاوت آن‌چنان است که اگر درباره مراقبت می‌نویسیم و قصد داریم اقدامی کنیم باید این تفاوت‌ها و موقعیت‌های مشابه آن‌چه در بالا آمد را در خاطر داشته باشیم و به آن‌ها فکر کنیم. همواره آنان که بیشتر به حاشیه رانده شده‌اند، بیشتر در معرض این هستند که باز هم نادیده گرفته شوند یا نادیده باقی بمانند.