فمنا: حقوق، صلح، همه‌شمولی

فمنا: حقوق، صلح، همه‌شمولی
فمنا از زنان مدافع حقوق بشر، گروه‌ها و سازمان‌هایشان، و از جنبش‌های فمینیستی در منطقه منا و کشورهای آسیایی حمایت می‌کند.

اطلاعات تماس

آزادی واقعی نیازمند کنشگرانی با تعهد مادام‌العمر است

 

منبع: The Stanford Daily

ترجمه: یارا

فرسودگی در کنشگری خواهرخوانده فرسودگی شغلی است. مانند بسیاری از مسئولیت‏‌ها و وظایف، این قضیه هم با مرحله ماه عسل اعتیاد به کار شروع و به دنبال آن استرس بی‌وقفه، بی‌توجهی و بی‌علاقگی به کار، و خستگی جسمی و احساسی آغاز می‏‌شود. چیزی که ‌فرسودگی در کنشگری را طاقت‌فرساتر از مدل سنتی فرسودگی شغلی می‏‌کند این است که کار کنشگران با هویت، بی‌عدالتی و عاملیت گره خورده است. امر سیاسی شخصی است، بنابراین سنگینی ستم به خودمان تبدیل به یک عامل استرس‌زای مداوم می‌شود که بدون رهاسازی و آزادی خودمان از بین نمی‌رود. این فشار در ترکیب با انتظارات موجود در فضاهای کنشگری درباره از خودگذشتگی، خود را فدا کردن، و وفاداری بی‌قید و شرط، فرسودگی شغلی را تقریبا اجتناب‌ناپذیر می‌کند. 

فرسودگی در کنشگری پس از کنش‌های سیاسی برجسته و چشم‌گیر افزایش می‌یابد: مثلا در سال‌های اخیر، انتخابات ۲۰۱۶، اعتراضات «جان سیاهان مهم است» و دور دوم مجلس سنا در سال ۲۰۲۱. مطالعات پیشین در مورد فرسودگی در کنشگری نشان می‌داد که مشارکت در جنبش‌های صلح و جنبش ضد سلاح‌های هسته‌ای  که جوانان در آن به شدت درگیر بودند، با افزایش میزان فرسودگی شغلی مرتبط بود. به خصوص از کنشگران جوان انتظار می‌رود که به خاطر ایفای مسئولیت خودتحمیلی یک‌تنه از بین بردن بی‌عدالتی باید تا نهایت ممکن به ‌‌بدن‌هایمان فشار بیاوریم.

وقتی به خط پایان می‌رسیم، مثلا نامزد اصلی به قدرت می‌رسد، بودجه مورد نظر تصویب می‌شود، طومار اعتراضی‌مان را میلیون‌ها نفر در سراسر کشور امضا می‌کنند، دیگر آن‌قدر خسته‌ایم که ادامه کار به نظر غیرممکن می‌رسد. در مواردی که این فرسودگی و خستگی طولانی‌مدت ادامه داشته، اغلب ادامه دادن کار به امری غیرممکن تبدیل می‌شود. گروه‌های کنشگری تلاش می‌کنند تا در این زمان با جشن گرفتن دستاوردهایشان، فرسودگی و خستگی را از خود دور کنند. بنابراین وقتی دره‌های پست و محقر فرسودگی را در کنار کوه‌های جشن و موفقیت در کنار هم قرارمی‌دهند، می‌توانند توجیه کنند که رنج‌هایی که کشیده‌ایم برای رسیدن به این لحظه‎ موفقیت لازم بوده است. اما بدون  بررسی و پرداختن به ریشه مسئله فرسودگی در کنشگری، این جشن‌ها فقط باعث می‌شوند به فرسودگی شغلی عادت کنیم.

به مرور جشن‌ها معنایشان را از دست می‌‏دهند و اشتیاق سیری‌ناپذیر به عدالت به سمت فرسودگی غیرقابل جبران رنگ می‏‌بازد. این برای بیشتر کنشگران به این معناست که برای مدتی دست از کنشگری برمی‌داریم. برای برخی از ما، این وقفه موقتی است. اما برای دسته دیگری از کنشگران که اولین دور فرسودگی و خستگی را تجربه و به آن عادت کرده‌اند، این خستگی مزمن منجر به جدایی کامل و همیشگی آن‌ها از موضوعات عدالت اجتماعی می‌شود. این خستگی به خصوص کنشگران جوان را به دو دلیل تحت تاثیر قرار می‌دهند.

دلیل اول فقدان قدردانی است. من با کار داوطلبانه و بدون مزد غریبه نیستم. در کنشگری مرتبط با عدالت اجتماعی، داشتن نقش‌های بدون دستمزد اجتناب‌ناپذیر است. متاسفانه ازنقش‌های بدون دستمزدی که برای کنشگران جوان ایجاد می‌شود، قدردانی نمی‌شود و بار احساسی سنگینی به آن‌ها تحمیل می‌شود. مطالعه انجام‌شده توسط پاول گروسکی و چر ویکسیا چن نشان می‌دهد بسیاری از کنشگران جوان خود را با وظایف بی‌پایان روبرو می‌بینند درحالی که اغلب مشارکت و کارشان اغلب نادیده گرفته شده یا مورد توجه قرار نمی‏‌گیرد. ارتقای عناوین و افزایش میزان مسئولیت‌ها و وظایف کاری با افزایش دستمزد و یا اعتباردهی به این فعالیت‌ها همراه نیست که همین خود آغازگر خستگی و فرسودگی کنشگران است.

جوانان سیاه به طور ویژه‌ای به دلیل قدر ندیدن، در برابر فرسودگی در کنشگری آسیب‌پذیر هستند. با نگاهی به برخی از سازمان‌های برجسته جوانان مانند جنبش طلوع آفتاب و  Generation Ratify  ما شاهد اتکای بیش از حد به نیروی بدون دستمزد بطور عمده از سیاهان و رنگین‌پوستان بومی (BIPOC) هستیم. با گذشت زمان و با سوءاستفاده از تمایل این جوانان به مشارکت در کنش‌های سیاسی و ناآگاهی آن‌ها از مرزهای حرفه‌ای، این نقش‌های بدون دستمزد بیشتر و بیشتر به آن‌ها داده می‌شود. وقتی کنشگران جوان کم‌کم فعالیت برای دست‌یابی به عدالت اجتماعی، به خصوص عدالت اجتماعی مرتبط با هویت نژادی و جنسیتی‌شان، را به عنوان کاری سخت و طاقت‌فرسا می‌‌شود که قدر و منزلتی برایشان به همراه ندارد و یا به تغییر اندکی منجر می‌شود، سرخورده و ناامید می‌شوند.

این انتظار و توقع مشکل‌سازی است که بچه‌های اقلیت قرار است در شیفت‏‌های بالای هشت‌ساعته‎ رایگان کار کنند تا ثابت کنند بی‌عدالتی‌هایی که با آن روبرو هستند برایشان مهم است. اما چنین انتظاری در سازمان‌های جوانان مسئله‌ای عادی است. این سازمان‌ها هم بدون شک دلایل خودشان را دارند اما ساختار آن‌ها اغلب منجر به فرسودگی در کنشگران می‌شود. 

دومین دلیل برای فرسودگی در کنشگری، فقدان خودمراقبتی و مراقبت جمعی است. عدالت اجتماعی متکی بر کار عاطفی و احساسی مستمر است، و برای کنشگرانی که پیوندی شخصی با هدف کنشگری‏‌شان دارند، این موضوع مهم‌تر و حیاتی‌تر می‌شود. خودمراقبتی و مراقبت جمعی باید همراه ضروری فعالیت‌هایی باشد که بار احساسی و عاطفی بالایی را می‌طلبند. اما سازمان‌های فعال در حوزه عدالت اجتماعی بیشتر تمایل دارند تا با ترویج فرهنگ ایثارگری و از خودگذشتگی، از پاسخگویی به نیازهای خودمراقبتی کنشگران طفره بروند. کاتلین راجرز این فرهنگ ایثار و ازخودگذشتگی را به عنوان فضایی توصیف می‌کند که در آن «کنشگران با کنترل میزان تعهد یکدیگر به اهداف فعالیت‌هایشان، تلاش برای مراقبت از خود را کم‌اهمیت جلوه می‌‏دهند.»

فرهنگ ایثار و از خودگذشتگی به‌قدری تاثیرگذار است که حتی به واکنش‌های جمعی و علنی به موضوع فرسودگی در کنشگری هم گسترش می‌یابد.  یکی از استدلال‌های غلطی که امروز توسط برخی از کنشگران ترویج می‌شود، این است که فرسودگی شغلی خودخواهی است، و توقف کنشگری و بازگشت به وضعیت غیرسیاسی، امتیازی است که همه نمی‌توانند از آن برخوردار باشند. این‌که بتوانید برای رسیدگی به وضعیت سلامت روان فعالیت‌هایتان را متوقف کنید، درست مانند مدل سنتی فرسودگی شغلی، درحالی که طبقه کارگر باید برغم فرسودگی و خستگی شغلی برای تامین مایحتاج خانواده‏اش کار کند، یک امتیاز است. به همین دلیل است که ما باید راه حل‌هایی را در اولویت قرار دهیم که هم به فرسودگی شغلی شخصی بپردازد و هم این فرهنگ سمی بزرگ‌تر رایج در کنشگری جوانان را کاهش دهد.  

در سطح خُرد، کنشگران می‌بایست از طریق خودمراقبتی به تندرستی جسمی و عاطفی خود خارج از فعالیت‌‏های عدالت اجتماعی توجه نشان دهند. با این‌حال پاول گورسکی استدلال می‌کند که تمرکز می‌بایست از خودمراقبتی به مراقبت جمعی تغییر کند تا نه‌تنها علائم فرسودگی شغلی درمان شود بلکه شرایط خاصِ پیرامونِ فرسودگی در کنشگری نیز بررسی شود. مراقبت جمعی رویکردی را توصیف می‌کند که گروه‌های کنشگری به صورت جمعی به نیازهای درون گروه‌ها و اجتماعات خود می‌‏پردازند. بنابراین مسئله دیگر فرسودگی فردی نیست بلکه دور شدن از فرهنگ فرسودگی در کنشگری است. گورسگی استدلال می‏‌کند که این مسئله می‌تواند تضمینی باشد بر این‌که «یک جنبش هم قدرت و هم طول عمر لازم برای دست‌یابی به تغییر را خواهد داشت. »

برای مسائل و مشکلاتی که نشأت گرفته از سیستم‌های ظلم همانند سرمایه‌داری، پدرسالاری، برتری سفیدپوستان و غیره است،  تغییرات معنادار معمولا پس از چندماه یا چندسال پدیدار نخواهند شد. تحصن‌های گرینزبورو که منجر به لغو قانون تفکیک نژادی در فروشگاه‌های زنجیره‌ای شرکت وولورث شد، پنج‌ماه طول کشید. بایکوت اتوبوس مونتگمری که منجر به لغو جداسازی نژادی در سیستم حمل ونقل عمومی شهر مونتگمری ایالت آلاباما شد، یک سال طول کشید. این‌ها فقط دو رویدادی هستند که در طول دهه‏‌ها مبارزه برای حقوق مدنی به شدت عمومی شدند. ممکن است به نظر برسد ارزشش را دارد که خسته و فرسوده شویم اگر چهارماه اعتراض بی‌وقفه و سازماندهی‌مان در نهایت منجر به کاهش بودجه پلیس شود. اما آزادی واقعی نیازمند کنشگرانی است که خود را برای یک تعهد مادام‌العمر به فعالیت در راه عدالت اجتماعی آماده کنند. 

برای کسانی که در خلاء دویده‌‏اند تا برای به‌حاشیه‌رانده‌ترین‌ها کاری کنند، آن‌ها که بدون تقدیر و تشکر برای رسیدن به آزادی کنشگری را از سرگرفته‌اند، آن‌ها که کارهایی را با بار احساسی و عاطفی سنگین برای سازمان‏‌هایی انجام داده‌اند که لیاقتش را نداشتند،  حالا زمانی است که به خودتان اهمیت بدهید و جوامع کنشگری‏‌ای را که شما هم بخشی از آن هستید برای لزوم مراقبت از یکدیگر مسئول و پاسخ‌گو بدانید. موفقیت کنشگری ما به قدرت مستمرجمعی‌مان متکی است، و نه اضطرار و فوریت‌مان  در دست‌یابی به اهداف کوتاه‌مدت. 

وقتی کار کنشگری و سازماندهی را آغاز کردم، یکی از اولین نصیحت‌هایی که شنیدم این بود که نمی‌توانی از فنجانی که خالی است چیزی بریزی. اغلب اوقات، کنشگران آن‌قدر منتظر می‌مانند تا فنجانشان خالی شود و دیگر راهی برای پر کردن آن وجود نداشته باشد.