
نویسنده: عایشه خان
ترجمه: یارا
بخش سوم
سرمایهداری و استعمار طوری ذهن ما را دستکاری میکند و ما را شستشوی مغزی میدهد که فقط برخی کردارها را بهعنوان «مراقبت» دستهبندی کنیم و بشناسیم و از این طریق مانع میشوند آنچه را حقیقتا برای رهایی نیاز داریم درک کنیم؛ از جمله ارتباط با جمع (دیگر انسانها، زمین و هر بخش از اکوسیستمهایمان). سرمایهداری ما را فریب میدهد که فکر کنیم بهتنهایی میتوانیم از خود مراقبت کنیم، درحالیکه این امری غیرممکن است.
آیا امروز آب نوشیدید؟ این آب را زمین به شما داده است. آیا نور خورشید را بر بدنتان حس کردید؟ خورشید، ستاره خانه ما، مستقیماً مسئول تمامی فرآیندهای حیاتی روی زمین است، از غذایی که میخوریم گرفته تا آبوهوا. خورشید شرایط لازم برای حیات را ایجاد میکند. من بر نقش و مشارکت زمین تأکید میکنم زیرا سرمایهداری، زمین زیر پایمان و آسمان بالای سرمان را بهعنوان اشیایی بیجان، بیارزش و بدون حیات به تصویر میکشد که میتوان آنها را برای منافع خودخواهانه استثمار، استخراج و بهرهبرداری کرد. همین ایدئولوژی اصلی است که بحرانهای زیستمحیطی و تخریب سیاره ما را به پیش میبرد. اینها تهدیدی مربوط به آینده نیست، آسیبهایی است که اکنون جریان دارد. اجتماعات و باهمستانها اکنون در حال آسیب دیدنند. برای مقابله با این وضعیت باید خودمان را جزئی از زمین ببینیم و نه جدا از آن. حتی اگر ارتباط مستقیمی با جوامع زمینمحور نداشته باشید، مراقبت پایدار مستلزم این است که فکر کنید چگونه میتوانید در کنار دریافت مراقبت، به زمین و جامعه نیز مراقبت بدهید. وقتی درک کنیم که برای بقا به ارتباط با زمین نیاز داریم، جستجوی این ارتباط به خودی خود رهاییبخش است..
آیا با کسی یا برای کسی غذا پختید؟ این غذا پختن یک عمل مراقبت جمعی است. آیا امروز به آهنگی گوش دادید یا متنی خواندید که با آن احساس همذاتپنداری کردید؟ این اثر هدیه مراقبت جمعی از سوی یک هنرمند بوده است. سرمایهداری همهچیز را به کالا تبدیل میکند و در چنین شرایطی، مفهوم مراقبت میتواند آشفته شود. اما اینکه بدانیم مراقبت اجتماعی همان دنیایی است که در حال ساخت آن هستیم، ما را وامیدارد فراتر از مصرفگرایی بیندیشم. همین دیدگاه، زندگی من را نجات داد.
آیا هوای یک دوست را داشتید یا بالعکس؟ آیا بهطور آگاهانه ارتباطی مشترک ایجاد کردهاید که به شما امکان بدهد با دیگران غذا بپزید، بخندید یا گریه کنید؟ اگر چنین است، شما در مراقبت جمعمحور سهیم بودهاید. شاید برخی از شما به طور روزمره برای کاشت مواد غذایی، یادگیری بیشتر درباره اکوسیستمهای محلی، کار داوطلبانه اجتماعمحور، و یا توجه به محیط زیست اطراف خود تلاش میکنید. همه اینها مراقبت است، مراقبت است، مراقبت اجتماعمحور است. اگر سرمایهداری وجود نداشت، چه کار میکردیم؟ روزانه زمان بیشتری به این امور اختصاص میدادیم. ما باید بدانیم دقیقا چه کسی تکتک چیزهایی را میسازد که برای بقا لازم داریم و ما نیز در ارائه مراقبت، از جمله مراقبت از زمین، مشارکت کنیم. فردگرایی و استعمارگر درون ذهنمان میخواهد فکر کنیم که موجوداتی «مستقل»، خودکفا و متکی بر خود هستیم. ما کاملا به یکدیگر وابستهایم، پس بهتر است این واقعیت را گرامی بداریم و در زندگی روزمره خود به طور آگاهانه آن را دنبال کنیم.
خود را به مثابه بخشی از یک جمع دیدن، رویکردی موثرتر است. همینطور خود را بخشی از اکوسیستم در نظر گرفتن؛ مثل جنگل یا گیاهی که در خاک ریشه دارد. این شیوه اندیشیدن کمککنندهتر است تا اینکه خود را به عنوان یک «فرد» ببینیم. چشمانتان را ببندید و خود را نه بهعنوان موجودیتی در خلأ، بلکه مانند گیاهی تصور کنید که در شبکهای پیچیده از منابع اشتراکی ریشه دوانده است، یا یک چمنزار آرام، یک صخره مرجانی، جریان یک رودخانه، یا یک برکه در دل جنگل… . هر کدام از ما، برای تداوم حیات به چه چیزی نیاز داریم؟ اگر فقط از شما بهرهکشی میکردند و انرژیتان تحلیل میرفت بدون آنکه تغذیه، حمایت و مراقبتی دریافت کنید، بقا نمییافتید. این همان بحران اقلیمی است که سیاره ما به طور فزایندهای با هدف سودآوری تحت استخراج است و این روند زمین و انسان را به نابودی کشانده است. شما هیچ تفاوتی با یک اکوسیستم، گیاهان و زمین ندارید. هرچه بیشتر زمان خود را صرف انجام کارهای بازآفرینانه و مراقبت کنید زندگیتان پایدارتر خواهد بود. مراقبت ابزاری برای رسیدن به هدف نیست، دلیل زنده بودن ماست. به ما معنا و هدف میدهد، درست همانطور که به گیاهان، میکروبها یا خاک معنا میبخشد.
در نتیجه، مراقبت ذاتا امری رابطهای است. برای افرادی که در جوامع غربی بزرگ شدهاند و بهطور نظاممند از اجتماعات، فرهنگ جمعگرا و فرهنگ جدا شدهاند، درک مراقبت جمعی و اجتماعمحور ممکن است دشوار باشد. برای برخی از ما، این مفهوم شهودیتر است، چون قاعدتا باید از زمینی که مراقب ماست، مراقبت کنیم. این بنیان باهمستانهای جمعگرای ما است که تمامی وجوه سنتهای فرهنگیمان را احاطه کرده است، سنتهایی که بابت پیروی از آنها مورد خشونت دولتی قرار گرفتهایم. «استعمارزدایی»، بهویژه برای کسانی که از این پیوندها برخوردار نیستند در عمل چگونه به نظر میرسد؟
در آمریکا و به طور کلی در فرهنگ غربی، وقتی این ایدهها را مطرح میکنم با مقاومت زیادی روبرو میشوم. فعالیتهایم عموما مورد تمسخر قرار میگیرند و نادیده گرفته میشوند. میگویند این تلاشها به اندازه کافی «انقلابی» نیست؛ لابد به اندازه قرصها و داروهای رواندرمانی، کالاهای مراقبتی یا در سطح لابی کردن با دولتهایی «اصلاحشده» که قرار است به نجات ما بیایند. پاسخ من به چنین رویکردهایی این است که تا تجربه و تمرین نکنید متوجه منظور من نمیشوید. باید فعالیت جمعی کنید، با جمع و گروه وقت بگذرانید، آشپزی کنید، و … تا تاثیر مراقبت جمعی را درک کنید. مراقبت را نمیتوان به کالا و یا کنشی واحد تقلیل داد، بلکه تعهدی جمعمحور است که تداوم بقا به آن وابسته است.
با توجه به مباحثی که طرح کردم، مفهوم رایج و جریان اصلی خودمراقبتی (آنگونه که تحت ارزشهای سرمایهداری توسعه پیدا کرده) به چه کار میآید؟ برای من مراقبت در رابطهای متقابل معنا پیدا میکند. از اکوسیستم مراقبت دریافت میکنم و هر موقع که بتوانم آن را برمیگردانم. هر زمان لازم باشد، توقف و استراحت میکنم که با انرژی بیشتری از آنهایی که برایم اهمیت دارند حمایت و مراقبت کنم. تجسم خود به مثابه جزئی از یک جمع، باعث شد که امر مراقبت را با تمام پیچیدگیهایش بفهمم و وارد زندگیام کنم، در حالی که ایدههای فردگرایانه «خودمراقبتی» احساس تنهایی و انزوا را برایم رقم زد، احساس خودخواهی و ناقص بودن.
آیا چهارچوب خودمراقبتی هیچ سود و قابلیت استفادهای ندارد؟ ایدهها در زمینهها، فضاها و زمانهای مشخصی شکل میگیرند. ممکن است در بستر و مکانی خاص معنا و کاربردپذیری داشته باشد. اما عموما از آن بافتار جدا میشوند و ممکن است توسط سرمایهداری مصادره شوند. از نگاه من واجب است اکنون بیش از هرچیز به این فکر کنیم که چگونه میتوانیم جمع و گروه بسازیم و از زمین مراقبت کنیم، چرا که بقای جمعی و رهایی ما وابسته به آن است. باور دارم حرکت از خودمراقبتی به سوی مراقبت جمعمحور، اولین قدم در راستای استعمارزدایی است. من همچنین مفاهیم را در ساختارهای دوگانه نمیبینم. خودمراقبتی میتواند برای افرادی موجب فاصله گرفتن از استثمار در محیط کار شود و به آنها امکان دهد به شیوههای پایدار زیستن فکر کنند. اما در نهایت، رهایی ما در گروی این است که از این مرحله فراتر برویم. خودمراقبتی، واکنشی در برابر ستم و استثمار نیست، بلکه در نهایت، در منطق و ساختار همین سیستمها کارکرد پیدا میکند. اما مراقبت جمعی، در برابر سیستم و برای مردم است.