نویسنده: الونا هوور
منبع: Open Democracy
در ساختمان صنعتی بازسازیشدهای در شرق لندن، جلسه معمول «ماساژ کامیونیتی» در جریان است. دوستم میگوید: «عجیب و احمقانه به نظر میرسد.» میخندم و برایش توضیح میدهم که این جلسات را گروهی از تراپیستها و رواندرمانگران برای طیفی از مردم از جمله کنشگران و فعالان مدنی برگزار میکنند که تمکن مالی پرداخت هزینههای تراپی و مشاوره را ندارند، و در اینجا میتوانند با حقالزحمه دلخواه خودشان از این خدمات برخوردار شوند.
آنها به عنوان اعضای «خانه مشترک» این جلسات را برگزار میکنند. خانه مشترک، فضای اجتماعی و فرهنگی خودآیین و مستقلی است که برای مبارزه با نابرابریهای اجتماعی، اقتصادی و محیط زیستی ایجاد شده است، نابرابریهایی که محصول سرمایهداری و نیروهای سرکوبگر حامی و همراه آن است.
دوست دیگری که او هم در یکی دیگر از گروههای خانه مشترک فعال است میگوید که برای عده بسیاری واضح و روشن نیست که ماساژ کامیونیتی چطور میتواند فعالیت و کنشی سیاسی و حتی ضدسرمایهداری تلقی شود. اما برای همبنیانگذاران این فضا، بهخوبی واضح و روشن است که چنین فعالیتهایی به ایجاد حس مراقبت در اجتماعات کمک میکند، و این مراقبت به بقای افراد در برابر نابرابریها و بیعدالتیهای اجتماعی کمک میکند.
ما فقط برای بقا تلاش نمیکنیم، بلکه آگاهیم که کردارهای مراقبتی و بهبودبخشی، گروههای حمایتی و همیاری، پخش فیلم، برگزاری کارگاه، امکان آشپزی در فضایی امن یا فراهم کردن خدمات نگهداری کودک برای کنشگران مدنی میتواند به افزایش مشارکت افراد در سازماندهی و مبارزه برای تغییر اجتماعی کمک کند. دوستم میگوید: «به گمانم این فعالیتها به ایدهای بنیادین در سیاست فمینیستی برمیگردد، یعنی تبدیل امر شخصی به امر سیاسی.»
اخیرا به نشستی در گالری فابریکای برایتون دعوت شدم. این نشست از نمایشگاهی با عنوان care(less) اثر لینزی سیرز الهام گرفته بود. این چیدمان هنری درواقع بخشی از پروژه تحقیقاتیOPCARE بود که قصد داشت تاثیر مراقبت غیررایگان را پس از کاهش بودجههای عمومی مراقبت در سال ۲۰۰۹، بر افراد سالمند انگلستان بررسی کند.
در واقع، کاهش بودجههای عمومی خدمات مراقبت اجتماعی در سال ۲۰۰۹، بیش از همه و بهطور نامتناسبی افراد بالای ۶۵ سال را متاثر میکند. بودجه کمتر به معنی کاهش تعداد شاغلان در کارهای مراقبتی (از کمک به انجام امور روزمره گرفته تا مراقبت حرفهای) و همچنین کاهش دسترسی به خدمات مراقبتی دولتی است. من و لورنزا ایپولیتو ، تسهیلگر این نشست، مشتاق بودیم از مخاطبانمان بپرسیم که چه درکی از مراقبت در چنین بستری دارند؟
آنچه که چیدمان هنری مشهود و واضح میسازد این است که مدلهای فراهمسازی خدمات اجتماعی و عمومی که در تقاطع سیاستهای نئولیبرالی و ریاضت اقتصادی ایجاد شدهاند، بهطور تلویحی میگویند مراقبت چیزی است که افراد باید خودشان فراهم کنند. این سیاستها همچنین نشان میدهند که چگونه مراقبت، از بستر مادی و اجتماعیاش انتزاع پیدا کرده و معاملهای مالی تلقی میشود.
چنین فهمی از مراقبت دقیقا همانی است که فمینیستها از سال ۱۹۸۰ تلاش کردهاند به چالش بکشند. نویسندگان سیاه فمینیست مانند ادری لرد، بل هوکس، گلوریا انزلدوا و کرول گیلیگان در آثار خود به اخلاق فمینیستی مراقبت پرداختهاند و الهامبخش بسیاری از محققان و کنشگران بودهاند.
اگرچه من خودم اولینبار از طریق این نویسندگان درگیر اندیشیدن به فمینیسم و مراقبت نشدم. در حقیقت، به عنوان زن سفیدی که در فرانسه بزرگ شده، تا همین اواخر خودم را رسمی و علنی فمینیست عنوان نمیکردم. برای فهم چرایی این موضوع کافی است به غلبه یافتن نقد زنان سلبریتی فرانسوی به جنبش میتو برگردیم که معتقد بودند جنبش میتو «پاکدامنیگرایی» سفتوسخت و «مردستیزی» را رواج میدهد.
فمینیستهایی که فعالانه جریان اصلی جامعه را به این شکل نقد میکنند، همچنان «افراطی» خوانده میشوند. فقط به تداوم استفاده از اصطلاح فمینازی (feminazi) توجه کنید که در دهه ۱۹۹۰ در آمریکا رواج و محبوبیت پیدا کرد و برای بیاعتبارسازی تلاشها و فعالیتهای فمینیستها استفاده میشد، و یا اصطلاح جدی ولی کنایهآمیز «خوشیکش» که سارا احمد، کنشگر و پژوهشگر، از فمینیستها خواست که خود را به این اصطلاح بنامند.
آموختن در کنار فعالان فمینیست و کوئیر در سالهای اخیر، من را درباره ضرورت تایید موضعگیری فمینیستی، قاطع و مصمم کرده است. و البته نه فقط یک موضع فمینیستی، بلکه ایستادن در نقطهای که مسئله امتیازات و نژادپرستی ساختاری را هم در نظر میگیرد، به عبارت دیگر ایستادن در مقام یک فمینیست رادیکال و استعمارزدا. اما پرسش اینجاست که ارتباط چنین دیدگاهی با امر مراقبت چیست؟ رویکردهای رادیکال و استعمارزدا نسبت به مراقبت در عمل چگونه تحقق مییابند؟
من با پروژه چشماندازهای بزرگ (Les Grands Voisins) در پاریس همکاری دارم که بیمارستانی قدیمی را بهطور موقت تغییر کاربری داده و هدفش کشف شیوههای متفاوت زیست شهری است. هرچند این پروژه و پروژه خانه مشترک ماهیتی کاملا متفاوت دارند، اما فضاهایی برای ایجاد اشتراکات برغم تفاوتها خلق کردهاند و سیاستهای روزمرهای را تمرین و تجربه میکنند که فرهنگ فردگرا، پدرسالار و مصرفگرای جریان اصلی فرهنگ اروپایی را به چالش میکشند. فمینیسم و مراقبت در این تمرینات و تجربهها، محوریت دارد.
رویکردهای مراقبتی در این پروژهها را از سه جهت میتوان فمینیستی تلقی کرد. اول؛ مراقبت در خلال روابط اجتماعی انجام میشود و نه بواسطه معاملات فردی. دوم؛ مراقبت، پیوند بین امر شخصی و امر ساختاری، رابطه میان تجربههای تجسمیافته و هنجارهای فرهنگی، نهادها و سیاستهای حکمرانی بر امر مراقبت را مد نظر قرار میدهد و بازشناسی میکند. سوم؛ مراقبت همواره با روابط قدرت سر و کار دارد.
در تجربه همکاری با پروژه چشماندازهای بزرگ، شاهد کردارهای مراقبتی متفاوتی بودم که از این منظر آنها را فمینیستی میدانم. برای بیش از دو سال، محوطه و بنای بیمارستان قبلی به خانهای برای افراد نیازمند مسکن، مددکاران، هنرمندان و دیگر کارشناسانی تبدیل شده بود که در حوزه اقتصاد بدیل و همبستگی-محور کار و تحقیق میکنند. این مکان حتی به محل سکونت مرغها، کندوهای زنبور، کبوترها، گیاهان و گلخانهها، لاکپشتها و … نیز تبدیل شده بود. اعضای این پروژه، از جمله افرادی که در برخی بسترها ممکن است آسیبپذیر تعریف و تلقی شوند، از مرغها مراقبت میکردند. مرغها برای افرادی که در این فضا زندگی یا کار میکردند، و همچنین برای بازدیدکنندگان، نشاطبخش بودند، و از تخممرغها برای تهیه غذای ساکنان استفاده میشد. زمانی که دیگر در پروژه امکان نگهداری و مراقبت از مرغها وجود نداشت، خانهای دیگر برایشان پیدا شد.
همانطورکه این نمونه نشان میدهد، مراقبت امری یکطرفه و محدود به یک فرد و یک شیء نیست، مراقبت متقابل و دوطرفه است و در بستر رابطه رخ میدهد. این موضوع همیشه ساده نیست. همگی از تجربه زندگی خانوادگی بهخوبی میدانیم که پیوندها و روابط مبتنی بر توجه و وظیفه میتوانند بسیار دشوار، عذابآور و حتی ناخواستنی باشند. اما وقتی مراقبت به مثابه امری جمعی انجام میشود، بار مراقبت در میان اعضای یک جمع توزیع میشود و فقط یک شخص بار این مسئولیت را به دوش نمیکشد.
این موضوع از آن جهت بسیار مهم است که درک کنیم تمامی افراد جایگاه یکسانی برای پذیرفتن مسئولیت مراقبت ندارند و جنسیت، هویت اتنیکی، طبقه و تواناییهای جسمانی آنها در پذیرش این مسئولیت دخیل است. به عبارت دیگر، درک و شناخت ماهیت اینترسکشنال هرگونه کردار مراقبتی، بسیار حیاتی است. در خانه اشتراکی، اعضا با توجه به توان مالیشان، حقالزحمه میپردازند، و در حالیکه بسیاری از گروههایی که در این فضا فعالیت و سازماندهی میکنند، هنگام جلسات برای حاضران غذا فراهم میکنند، اما چنین انتظاری را از دیگران ندارند.
کردارهای مراقبتی روزمره عمیقا با خشونتهای ساختاری در قالب خشونت نژادی، جنسیتی و خشونت در دسترسی به منابع طبیعی مرتبطند. مراقبت به مثابه یک فمینیست روشی است برای کاهش وابستگی به روابط اقتصادی استثمارگرانه، اما در عین حال مراقبت فمینیستی به ایجاد لحظات مشترک، روابط صمیمی و همبستگی کمک میکند. چنین روشهای مراقبتی میتوانند ظرفیتهای جمعی و توانایی افراد را برای مشارکت و درگیری در سیاستهای تحولزا افزایش دهند.
با این حال، حتی در خانه اشتراکی و چشماندازهای بزرگ هم مراقبت میتواند به امری خستهکننده و زحمتآور تبدیل شود که بر دوش چند فرد محدود سنگینی کند. یا اینکه خودمراقبتی میتواند از بستر جمعی آن جدا شود و به رفتارهایی فردیشده تقلیل یابد و درواقع همان اقتصادی را بازتولید کند که این پروژهها قصد دارند آن را به چالش بکشند.
هدف و تلاش نمایشگاه لیندی سیرز هم دقیقا توجه به این موضوع است که ایدههای مراقبت میتوانند به سمت روابط فردگرایانه و استثمارگرانه بچرخند و به نقض غرض بدل شوند. رویکردهای فمینیستی به ما خاطرنشان میکنند که ابعاد و وجوه سیاسی مراقبت به راحتی میتوانند به فراموشی سپرده شده و یا آگاهانه و عامدانه پس زده شوند. برای مقابله با این خطر، فمینیستها همواره میپرسند که از چه کسی یا چه چیزی مراقبت میشود و چه کسی از این مراقبت بهره میبرد؟
چند ماه قبل، به کتابخانهای در پاریس رفتم و پرسیدم که آیا کتابهای علمی-تخیلیای دارند که با رویکردی فمینیستی نوشته شده باشند؟ زن جوان کتابدار چند کتاب نشانم داد. به او گفتم که بیشتر کتابهایی که معرفی کرده تاریخیاند. گفت: «فمینیستها در جامعه ما به آزادی دست پیدا کردهاند و حالا توجه به تاریخهای پنهان و فراموششده مهمتر است و بیشتر موضوعیت دارد.» انقدر شوکه شدم که حتی نمیدانستم چه جوابی باید بدهم. بازگویی تاریخ، بسیار مهم و کاری رادیکال است. اما فمینیسم امری مربوط به گذشته نیست و تداوم دارد. لازم نیست که به کردارهای مراقبتی برچسب و عنوان فمینیستی زده شود تا ما بتوانیم به عنوان عمل فمینیستی آنها را پس و بازپس بگیریم.