فمنا: حقوق، صلح، همه‌شمولی

فمنا: حقوق، صلح، همه‌شمولی
فمنا از زنان مدافع حقوق بشر، گروه‌ها و سازمان‌هایشان، و از جنبش‌های فمینیستی در منطقه منا و کشورهای آسیایی حمایت می‌کند.

اطلاعات تماس

علیه الگوهای ابرقهرمانی در کنشگری

نویسنده: یارا

در فرهنگ کنشگری مسلط بر فضای فعالیت حقوق بشری به تعهد و ازخودگذشتی ارزش بسیار زیادی داده می‌شود. در نتیجه کنشگران دائما ترغیب و تشویق می‌شوند که به نیازهای خود بی‌توجهی کنند و دیگران را در اولویت قرار بدهند. اگرچه حوزه حقوق بشر به‌طور طبیعی با استرس، فشار روانی و مواجهه با شرایط دشوار و پیچیده همراه است اما توجه به سلامت و خودمراقبتی برای فعالان این حوزه بعضا با احساس شرم و گناه همراه است. این موضوع باعث می‌شود افراد فعال در این حوزه به دنبال دریافت حمایت نروند و چالش‌های متعددی را تجربه کنند، از جمله مسائل مرتبط با سلامت روان و کاهش تاب‌آوری. بسیاری از کنشگران درباره سلامت روان و چالش‌های خود صحبت نمی‌کنند بویژه آن‌که پیشاپیش به دلیل فعالیت‌هایشان با انگ و برچسب‌های مختلفی مواجهند.

باورهای غالب و رایجی پیرامون کار و فعالیت حقوق بشری و انسان‌دوستانه وجود دارد که فشار را بر افراد فعال در این حوزه‌ها بیشتر می‌کند؛ از جمله این‌که فعالیت حقوق بشری حرفه‌ای است شبانه‌روزی و بی‌وقفه، بدون حق مرخصی، بی‌دستمزد و داوطلبانه یا این‌که کنشگران مدنی، مبارزان سیاسی و مدافعان حقوق بشر افرادی هستند قهرمان‌گونه و خدشه‌ناپذیر که خسته نمی‌شوند، «کم نمی‌آورند» و «تا آخرین نفس می‌جنگند». خودانگاره‌های قهرمانانه کنشگران از عواملی است که به سکوت پیرامون مسئله سلامت روان کنشگران دامن می‌زند و مانع می‌شود نیازها و ضرورت دریافت حمایت برای آن‌ها بازشناسی شود. این افراد خود را با فعالیت و تلاش‌های بی‌وقفه‌شان هویت‌یابی می‌کنند و پذیرش و تصدیق آسیب‌پذیری برایشان دشوار می‌شود. صحبت کردن از احساسات، ترس‌ها، کم‌آوردن‌ها، استیصال و ناامیدی برای کنشگران سخت است، آن‌ها خود را پشت رویکرد «من می‌توانم، من از پسش برمی‌آیم، من از پا نمی‌نشینم و جا نمی‌زنم و …» پنهان می‌کنند، رویکردی که باری بسیار سنگین بر دوش‌شان می‌گذارد و تضعیف‌شان می‌کند. برای مدافعان حقوق بشر سخت است که خود را به عنوان آسیب‌دیده یا قربانی شناسایی کنند و در برابر بازشناسی آسیب‌پذیری مقاومت نشان می‌دهند. بسیاری باور دارند فقط با محو مطلق خود و خواسته‌های فردی می‌توانند در کنشگری‌شان موثر باشند. یکی از اعضای سازمان الضمیر در فلسطین می‌گوید: «گاهی حس می‌کنم برای این‌که کار پیش برود باید خودم و احساساتم را کاملا نادیده بگیرم. به عنوان وکیل، ما اولین کسانی هستیم که از شکنجه‌های تحمیل‌شده بر زندانیان باخبر می‌شویم. اما نیاز به دریافت حمایت روانی را انکار می‌کنیم.»

علاوه بر این، عادی‌ شدن خشونت نیز در این وضعیت دخیل است. کنشگرانی که در مناطق بحرانی و تحت درگیری‌های نظامی یا محیط‌های شدیدا تحت سرکوب فعالیت می‌کنند، ناظر و شاهد دائمی خشونت‌هایی شدیدند. این موضوع باعث می‌شود توجه به سلامت روان موضوعیتی نداشته باشد و اصولا لوکس و بی‌معنا به نظر برسد. میلنا انصاری، از دیگر اعضای سازمان الضمیر، می‌گوید: «وقتی دائما تحت جنگ و تهاجم زندگی کنید، خشونت برایتان به امری عادی تبدیل می‌شود.» سازمان‌های حقوق بشری هم در نهادینه‌سازی فرهنگ از خود گذشتگی در محیط‌های کاری خود و در میان شاغلان این سازمان‌ها نقش دارند و از مسئولان و مسببان این وضعیت هستند. برای مثال بی‌توجهی به سلامت روان، بی‌اعتنایی به حقوق کار و وضعیت فعالان، ساعات کاری طاقت‌فرسا، انتظار از فعالان که دائما گوش‌به‌زنگ باشند و … از جمله کردارهایی است که فضای سازمانی را مستعد فرسودگی و آسیب‌های روانی بیشتر می‌کند. درونی‌سازی جمعی روایت ازخودگذشتگی، فرهنگ قهرمانی را نرمال‌سازی و انتظارات عجیب و غریب از کارمندان ایجاد می‌کند. ودا پوپویچ در متنی که ترجمه فارسی آن در یارا با عنوان «کنشگرانی که از رمق می‌افتند تا قهرمان و دیده شوند» منتشر شده است، می‌نویسد: «خود‌استثمارگری و از خودگذشتگی، هر دو در محیط‌های کنشگری هنجارگرا، یعنی در صنعت سازمان‏های غیردولتی عادی‌سازی می‌شوند. از آنجایی‌که کنشگری کاری با انگیزه‌‏های ظاهرا والا است، انتظار همیشگی این است که خودتان را کنار بگذارید، نیازهایتان را به تعویق بیندازید یا نادیده بگیرید و حد و مرزهایتان را به چالش بکشید. این طرز تفکر به قدری گسترده است که به فرهنگ شهیدپروری می‏‌رسیم که در آن هرکسی که توانایی بیشترین ازخودگذشتگی را دارد، بهتر، باارزش‌تر و الگو می‏‌شود.»

سندروم ابرقهرمان چیست؟

یسیکا سانچز، فعال حقوق بشر مکزیکی می‌گوید ما در کنشگری با سندروم ابرقهرمان مواجهیم که به معضلی جدی تبدیل شده است. ابرقهرمان یک الگوی روانشناختی است که فرد خود را ملزم به نجات دیگران می‌داند، عموما به قیمت سلامت روان و تندرستی خود. مانند پوشیدن شنل قهرمانی به طور ۲۴ساعته است، حتی زمانی که بحرانی برای مداخله و رسیدگی وجود ندارد. نجات‌دهنده خود را مسئول شادی و زیست مطلوب دیگران می‌داند. این افراد حس مسئولیتی افراطی و اغراق‌آمیز دارند و دائما در جست‌وجوی کمک به دیگران و نجات آن‌ها هستند. تاریخ مملو است از کسانی که خود را مسئول نجات بشریت تلقی کرده‌اند. اما این نمونه‌ها محدود به نمونه‌های آرمانی و تاریخی نیستند و در روابط روزمره و محیط‌های حرفه‌ای هم بروز می‌یابند. شبکه‌های اجتماعی ما را دائما در معرض موقعیت‌های بحرانی و افراد نیازمند حمایت قرار می‌دهند و اضطرار نجات دادن دیگری را به ما یادآوری می‌کنند. فرهنگ غالب، از خود گذشتگی و قهرمانی را ارج می‌نهد و ترویج و بازتولید می‌کند. چنین بستری مستعد ایجاد الگوهای ناسالم قهرمانی خواهد بود. چنین الگوهایی ممکن است حتی در گروه و فعالیت جمعی، روابط نابرابر قدرت ایجاد کنند. فردی که دائما در حال کمک به دیگران و ناجی‌گری است، ناخودآگاه نوعی جایگاه قدرت به دست می‌آورد، بوِیژه در نسبت با فردی که آسیب را متحمل شده و کمک را دریافت می‌کند. چنین مناسباتی می‌تواند بستری برای کنترل‌گری، نابرابری و اعمال قدرت ایجاد کند.

نمی‌توان این موضوع را انکار کرد که بدون شک فعالیت حقوق بشری و انسان‌دوستانه نیازمند تعهد و حدی از خودگذشتگی است. جنبش‌های موفق سیاسی و اجتماعی مرهون تلاش و تعهد چنین کنشگرانی بوده‌اند. انسان‌دوستی و میل به حمایت از دیگران ویژگی‌هایی تحسین‌برانگیرند. وقتی از ابرقهرمانی صحبت می‌کنیم، منظور نفی اهمیت و ارزش این تعهد و انسان‌دوستی نیست، بلکه منظور الگوهای ناسالمی است که به فرسودگی و انفعال کنشگران منجر می‌شود و به فعالیت جمعی، جنبش‌های اجتماعی و چشم‌اندازهای تغییرات اجتماعی آسیب می‌زند. نورولانچ در مطلبی نوشته است تجربه تروما نقش مهمی در ایجاد چنین الگوها و رفتارهایی دارد. سندروم ابرقهرمان در افرادی که با تروما مواجه می‌شوند ممکن است نتیجه مکانیسم دفاعی و انطباق‌پذیری باشد، یعنی از طریق نجات دیگری از مواجهه با رنج و آسیب‌پذیری خود اجتناب کرد. همچنین میان تمایلات خودشیفتگی و نجات‌دهندگی ارتباط وجود دارد. الگوی ابرقهرمانی به فرد خودشیفته کمک می‌کند ایگوی خود را تقویت و حس فرادستی، نیاز به تحسین شدن و کنترل‌گری خود را ارضا کند.

ابرقهرمان خود را در نقش نجات‌دهنده تصور می‌کند. او خود را موظف می‌داند بار بیش از حد سنگین را یک‌تنه به دوش بکشد و آخ نگوید، همواره حی و حاضر باشد، مرزی با دیگران مشخص نکند، نه نگوید، همه‌کس را بر خود اولویت بدهد حتی اگر به نابودی خودش بینجامد. او فراتر از حد توانایی‌هایش مسئولیت می‌پذیرد، نیازهای فیزیکی و روانی خود را نادیده می‌گیرد، آمادگی دارد تمامی برنامه‌ها و امور شخصی خود را برای خدمت به دیگری متوقف کند یا به تعویق بیندازد، و نمی‌تواند در روابط کاری و اجتماعی مرزگذاری کند و محدودیت‌هایی تعیین کند. به خود اجازه خطا کردن، آسیب دیدن، استراحت کردن، تفریح و … نمی‌دهد چون دچار حس گناه می‌شود. دچار خودکفایی افراطی است و به ندرت از دیگران کمک طلب می‌کند، از نیاز داشتن به دیگری وحشت می‌کند، از ضعف و شکست خوردن می‌هراسد و، تلاش می‌کند تصویری بی‌نقص و قدرتمند از خود ارائه دهد.

چه باید کرد؟

در وهله اول باید نسبت به این الگوها آگاه بود، آن‌ها را در خود و دیگران و در فعالیت‌های جمعی‌ شناسایی و مدیریت کرد و در نهایت از بین برد. فرسودگی، خستگی عاطفی و جسمی، حس ته‌کشیدن انرژی، استرس مزمن، حس ناکامی، سرخوردگی، ناامیدی و دیگر آسیب‌ها از نتایج رفتارهای ابرقهرمانی است که کنشگری اثربخش و بلندمدت را تحت تاثیر قرار می‌دهد، یا حتی در مواردی غیرممکن می‌کند. انتظارات بیش از حد از خود می‌تواند به انزوای اجتماعی نیز منجر شود. شناسایی این الگوها نیازمند آموزش و آگاهی‌افزایی، هم در سطح سازمانی و هم در محفل‌ها و گروه‌های کنشگری، است. ایجاد فضاهایی امن برای گفت‌وگوهای صمیمانه و صادقانه، ترویج چنین تعاملاتی در خارج از موضوع کار، تاکید بر اهمیت سلامت جسم و روان، فراموش نکردن فردیت در حین فعالیت جمعی و مبارزه مردمی نیازمند آموزش و هم‌افزایی است. پیش از این در متنی با عنوان «مراقبت‌مداری نمایشی و سرپوش‌گذاری استثمار نیروی کار» به راه‌کارهای سازمانی مقابله با فرسودگی و کار بیش از حد پرداخته‌ایم. در سطح گروه‌ها و باهمستان‌های کنشگری هم باید تلاش کنیم روایت غالب را تغییر دهیم، به ضعف و آسیب‌پذیری فضا و اجازه بروز بدهیم بدون این‌که مهارت‌ها، توانمندی‌ها و تعهد فعالان را زیر سوال ببریم. به سلامت روان بها بدهیم و توجه به آن را به ارزشی گروهی تبدیل کنیم. خوداستثمارگری و فعالیت بی‌وقفه و افراطی را تحسین و ترویج نکنیم و از چنین افرادی الگوی کنشگری نسازیم و انتظارات غیرواقعی ایجاد نکنیم. به تقسیم کار و مسئولیت‌ها اهمیت بدهیم. حواس‌مان باشد هرجا کسی باری بیش از حد و توان یک نفر برمی‌دارد و ساعاتی طولانی و بی‌وقفه کار می‌کند، بار را تقسیم کنیم، حتی اگر کار کمی کندتر پیش برود، و اگر موضوع اضطراری است، همگی در این بار سهیم شویم. در فعالیت‎‌های جمعی‌مان فرهنگ مراقبت ایجاد کنیم؛ از حال و احوال و اوضاع یکدیگر پرس‌وجو کنیم، ارتباطات فراتر از موضوعات و فضای کنشگری ایجاد کنیم، و فعالیت‌های جمعی مراقبتی انجام دهیم. در برابر فرهنگ رقابت، و تقلا برای بهترین بودن و درک رایج از «بهره‌وری» بایستیم و الگوهایی سالم و متعادل بسازیم که مانع از ایجاد سلسه‌مراتب و روابط نابرابر شوند. مبارزه بر دوش تنها تعدادی «قهرمان» پیش نمی‌رود و به سرانجام نمی‌رسد، بلکه نیازمند کنشگرانی است که بتوانند در بلندمدت یا آهسته و پیوسته فعالیت کنند و تداوم یابند.