
دوازده روز ویرانی، کشتار، آوارگی و کابوس را تجربه کردیم اگرچه برخی از ما از راه دور و نگران مردم و عزیزانمان. در این مدت صداهای متعددی علیه جنگ بلند شده است؛ ملیگرایان، سندیکاها و فعالان صنفی چون معلمان و کارگران، زنان زندانی، و … این یادداشت با معرفی کتاب 12 درس فمینیستی از جنگ، نوشته سینتیا انلو، به اهمیت دیدن جنگ از لنز فمینیستی میپردازد. انلو نظریهپرداز آمریکایی، فمینیست و استاد دانشگاه است که سالهای طولانی پژوهش خود را بر موضوعاتی چون روابط بینالملل فمینیستی و همچین جنسیت، نظامیگری و جنگ متمرکز کرده است.
او در کتاب 12 درس فمینیستی از جنگ، به سراغ تجربه زیسته و مواجهه بیواسطه زنان در درگیریهای نظامی رفته است؛ از اوکراین، میانمار، سومالی، ویتنام، رواندا، الجزایر، سوریه و … تا ایرلند شمالی. سوِتلانا زنی است از اوکراین که در ساعات اولیه حمله روسیه مجبور شد خانه را با کودکانش ترک کند، بیآنکه فرصت خداحافظی با همسرش را بیاید. با کودکانش در حال فرار از خانه است، قبل از وداع با همسر، ناچار شد در ساعات اولیه حمله دست به این تصمیم بزند. اِوِلین زنی کشاورز است از کنیا که نگران تأثیر خشکسالی و ناامنی غذایی در یک محیط جنگزده است. او میگوید جنگ را باید از زبان زنان شنید که بیش از همه برای زندگی و زنده ماندن مبارزه میکنند. انلو از زنان پرستار مینویسد که اغلب با ترک شغلهای رسمی، پرستارانی تماموقت برای مجروحان جنگی بودند – نه فقط تا پایان جنگ، بلکه ماهها یا سالها پس از آن و دولتها چگونه از کار عاطفی و جسمی رایگان زنان سود بردند.
انلو از آثار و عواقب و ابعاد جنسیتی جنگ و نظامیگری میگوید که بر همه ما واضح است؛ تثبیت نقشهای سنتی جنسیتی، افزایش کار بیدستمزد زنان، تجاوز و خشونت جنسی و جنسیتی و … و اشاره میکند که این تجربهها عموما شنیده نمیشوند یا نادیده گرقته میشوند. زنان غرق در کارهای نامرئی و بیدستمزد میشوند در حالیکه مردان حتی اگر به استخدام ارتش درنیایند همچنان در کارهای مزدی مشغول میمانند. زنان در دسته غیرنظامیان کشتهشده و آسیبدیده قرار میگیرند و مردان به عنوان قهرمان مدال میگیرند و تشویق میشوند. انلو حتی به زنانی اشاره میکند که اسلحه به دست گرفتهاند و به خط مقدم رفتهاند، اما تاریخ از آنها یادی نمیکند و چندان مورد تقدیر قرار نمیگیرند. البته لازم به ذکر است که پیوستن زنان به ارتش و نیروی نظامی را نمیتوان کنشی فمینیستی تلقی کرد و اینجا منظور صرفا اشاره به حذف زنان است.
انلو به آرایشگاه زنانهای در عراق اشاره میکند که پس از حمله آمریکا به عراق در سال 2003، به پاتوقی برای تابآوری زنان تبدیل شده بود. زنان دور هم جمع میشدند و برای دوام آوردن و مراقبت از دخترانشان چارهاندیشی میکردند. عدهای از زنان سوری که روزهای پس از انقلاب 2011 در آرایشگاه از آینده و آرزوهای پس از انقلاب حرف میزدند، به تشکلی فمینیستی تبدیل شدند که نهتنها در دوران جنگ داخلی برای زنان و کودکان آواره پناهگاه فراهم و خدمات امدادرسانی ارائه کردند بلکه درباره مقاومت فمینیستی در دوران پس از جنگ و آینده زنان گفتوگو و برنامهریزی کردند. انلو در فصل هشت کتاب با عنوان «فمینیستها در میانه شعلههای جنگ، دست به سازماندهی میزنند» مینویسد زنان سوری در دوران جنگ، تحت پوشش آموزش خانگی، به پسران آموزش میدادند که جنگیدن نسبتی با «مردانگی» و غرور ندارد. این آموزشها در منطقهای جریان داشت که نظامیان و شبهنظامیان تلاش میکردند پسران جوان را به استخدام دربیاورند و از این جهت کاری پرریسک به شمار میآمد.
در سودان نیز زنانی که ستون انقلاب و سازماندهی تظاهرات بودند، در دوران جنگ فعالیتهای فمینیستی خود را به سمت امدادرسانی، ثبت خشونت جنسی نظامیان و ارائه خدمات به قربانیان، فراهم کردن اقلام غذایی و بهداشتی و دیگر فعالیتهای میدانی کردند و در بسیاری از مواقع فقط شبکههای زنان بودند که بر این امور حیاتی تمرکز کردند. البته فعالان سودانی از مباحث مرتبط با صلحسازی نیز غافل نماندند و بر صداهای فمینیستی در این فرایندها تاکید کردند؛ صلح نه به معنای فقدان جنگ، بلکه به معنای از بین بردن روابط جنسیتی نابرابر، پدرسالاری، نظامیگری، نئولیبرالیسم و … که زندگی زنان را چه در جنگ و چه در دوران پیش و پس از آن، به مبارزهای دائمی تبدیل کرده است. انلو مینویسد: «وقتی دشمن شکست میخورد، وقتی انقلاب پیروز میشود، وقتی ملت در امنیت است، وقتی زمان مناسب است، وقتی صلح میرسد یا دستکم اسلحهها ساکت میشوند و تمایل همه بازگشت به وضعیت «عادی» است، آن «عادی» عموما مرد/پدرسالار است.
نظامیگری، جنگ و دوران پسا جنگ، فضایی بسیار تنگ برای تلاشها و صداهای زنانه و فمینیستی باقی میگذارد. انلو تاکید میکند باید فهم خود را از اینکه کدام صداها در دوران جنگ ارزش شنیدن دارند تغییر دهیم و نگاهمان را به سوی زنان بگردانیم و به آنچه میگویند و مینویسند دقت کنیم. در این دوازده روز، بیشترین روزمرهنویسیها را از زنان شاهد بودیم. عدهای نوشته بودند که ضرورت ثبت این حسها، لحظات و فروپاشی را حس میکنند. زنان از نگرانی برای کودکانشان نوشتند و اینکه چگونه آرامشان کنند، از رها کردن خانه و کاشانه، نگرانی برای حیوانات خانگی، تجربه صدای انفجار و دود و غبار بر آسمان شهر، از جمع شدن در حلقههای دوستانه و قدرت نجاتبخشی آنها، از ماندن در خانه به مثابه تابآوری، تقریبا تمامی گزارشاتی که از ویرانیها کشتهشدگان غیرنظامی در روزنامههای رسمی منتشر شد را زنان نوشتند، با نگاهی متکی بر از دست دادنها و چهره و نام بخشیدن به افراد زیرآوارمانده. در حالیکه مردان تحلیلگر در همان روزنامهها مشغول شمارش موشکها و کریخوانی نظامی، تحلیلهای «سیاسی»، نوشتن از «غرور ملی» و … بودند. الن کوبرن، استاد دانشگاه یورک کانادا مینویسد در مطالعات جنگ و روابط بینالملل، محوریت دادن به زنان چندان پرستیژ و اعتبار ندارد و اهمیت پژوهشهای انلو در همین است که «کنجکاوی فمینیستی» ما را برمیانگیزد و به سمت داستانهایی میبرد که واقعیت جنگ، ساختارهای پدیدآورنده و منتفع ازنظامیگری را عیان میکند. روایاتی که از رنجنامه فراتر میروند و امکان مقاوت و تابآوری در سیاهترین دوران را به نمایش میگذارد. متحد شدن با این راویان و ارزشنهادن بر مستندسازی جنگ از نگاه زنان، کنشی فمینیستی است در امتداد مبارزات پیش از جنگ و مقوم مبارزات ادامهدار پس از آن.